زیباترین پاراگرافی که از استاد عشق خوندم :
خداوند از یک سو وجود را به هستی هدیه کرده است و از سوئی دیگر همه چیز را به آغوش خود میکشد تا مخلوقش از لطف و مرحمت او دور نباشد. زیرا او رحمان است و رحیم؛ او عاشق است و عشق او در بر گیرندهی هستی. این عشق از مبدئی جریان دارد که نه در بند مکان است و نه در بند زمانی و نه تضاد! پس همان دم که عشق میورزد و هدیه میکند چون در قید زمان نیست،باز پس میگیرد و در آغوش میکشد و به عبارتی دیگر،هیچ یک ازین دهش ها و باز دهش ها بر دیگری تقدم ندارد. همه چیز و همه کس دور از او و در آغوش اویند.
بنابرین از اوئیم و روانیم به سوی او و از هر طرفی مشمول عشق او.
این است اساس هستی : رحمانیت و رحیمیت؛ به عبارتی دیگر عشق است و عشق؛ عشقی که علت همه علتهاست!
زیرا اگر انگیزهی خلقت بر پایه عقل بود(نه حب و بخشش الهی)، لازم بود تا خلقت منفعتی برای خالق ایجاد کند؛در حالی که خالق بی نیاز است. این عشق و حب است که نیاز به علت ندارد و منفعتی را دنبال نمیکند.
این عاشق است که میبخشد نه عاقل!
لاابالی عشق باشد نی خرد
عقل آن جوید کزآن سودی برد
عقل آن جوید کزآن سودی برد
"مقالهء خدای عاشق و عشق،استاد محمد علی طاهری"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر