۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

مطالب استاد محمدعلی طاهری
جلسۀ چهارم1 کمیتۀ عرفان(بخش 51):
ب: ما وقتی می گوییم قانون خستگی آیا همۀ مرگها در اثر قانون خستگی رخ می دهد؟ خیلی از انقطاع حیاتها اصلاً ربطی به خستگی ندارد.
استاد: انقطاع عالم هستی دو تا چیز توش مشاهده می شود: 1. خستگی 2. احتمال است. مثلاً می بینید که یک جرم آسمانی از اجرام سماوی میره به یک کرۀ دیگر برخورد میکنه. اگر اين برخورد انجام نمیشد اون میلیونها سال دیگر اون روندش رو ادامه می داد ولی در عالم هستی یک چیزی به نام احتمال جزء قوانین قانون احتمالاته. [در] قانون احتمالات این جرم سماوی میخوره به یک چیزی و او دو تکّه می شود و اون تکه میخوره به یک چیز دیگر و دوباره ... میخوره به یک چیز دیگر. خستگی روند ثابت هر انسانی می تواند بگوید تا کجا خسته خواهد شد. اون وقت همه چیز قابل پیشبینی میشد اما احتمال می آید همه چیز را ملغی می کند یعنی شما می توانید بگویید منظومۀ شمسی یا خورشید ما می توانیم محاسبه کنیم چقدر دیگر ذخیره هيدروژن دارد؟ نمیتوانیم اینو داره ولی ممکن است که مثلاً در یک زمانی یک اتفاق بیفتد یک جرمي بهش برخورد بکند تمام حساب و کتاب ما را به هم بزند. پس عالم هستی یک روند ثابت دارد یک روند متغیر و روند متغیر آن تمام پیشبینیها را از بین می برد. اگر این روند متغیر نبود ما میگفتیم خب انسان چقدر به طور میانگین عمر میکند. خب من الان ميگيم فرض کنید 20سال دیگر فرصت دارم ولی قانون متغير هستی ما را راجع به یک فولادی می توانیم بگوییم که این عمر خستگیش مفید است. اما اینکه بشکند را می گوییم این قدر بار خم و راستش بکنیم کار می کند. اما در عمل قانون متغیر هستی ممکنه که بار دوم این رو بشکند. یعنی به یک احتمالاتی به یک تصادفاتی که داریم می بینیم که حساب و کتاب را مخصوصاً از دست ما گرفته ما نمی توانیم بگیم که روند ثابتی را برنامه ریزی بکنیم و بگوییم من ميام نمیشه. و این مکمل است و اگر این قانون نبود این آزمایش درست در نمی آمد همه میگفتند ما 80 سال زندگی میکنیم 70 سال میریم اون ور و این ور 10 سال آخر می آییم به تعالی میرسیم. ما می گوییم قانون تولد و مرگ قانون خستگی یکی از قوانین مرگه. خود مرگ جزء قوانین ثابته چون متغیرش است. جفتش قانونه، احتمالات هم قانون است. بنابراین یک بخشی که به هستی معنا داده احتمالات است. به هستی معنا داده، معنا در جهت کمال، مثلاً یکی نگاه میکند می بیند این هرج و مرج نبود خب این جهان هستی منظمتر کار می کند. مثل اینه که مثلاً طراح و خالق از دستش در رفته این بخشش چون گفتیم جهان هستی از نظم و بینظمی ساخته شده. بینظمیش خودش قانون است آن چیزی که به کمال معنا داده همین بینظمی است همین احتمالات است اینه که به هستی معنا داده. همین الان که ما راجع به کمال صحبت می کنیم خیلی احتمالات را نمی دهیم و خیلی احتمالات را میدهیم و اصولاً تکلیف بشر معلوم نیست و نمی تواند بگوید من تا کی وقت دارم با این احتمالات است که این آزمایش معنا پیدا کرده.
ب: تعبیری هم که از اجل مسمّی و غیرمسمّی میشود همین تعبیراست. اجل مسمی همان تابع قوانین ثابت است اجل غیرمسمّی همان احتمال است.
استاد: و احتمال آن چیزی است که به هستی معنا داده و خودش تو خودش کار می کند، یعنی توی خودش این ميخوره به این این دو تکه می شود و همینطوری این به اون و اون به این میخورد و اون چیزی است که درگردش جبر معلوم و جبر مجهوله. در واقع برای آن بالا محسوس است. نه قانون اصلاً حساب و کتاب است. در نهایت اون احتمال خودش حساب و کتاب است، یعنی ما از اینجا که نگاهش می کنیم احتمال است. برای ما چون هدف خلقت را نمیدانیم اشکال به نظر می رسد ولی اگر که از یک جا بالاتر نگاه کنیم همین نقش را ببینیم متوجه می شویم که این چیه؟ ولی اگر اینجا حرکت کنیم این دفعه بر میخوریم به یک خط اینطوری. مثلاً فرض کنید ما اگر کريستالبنديمون منظم باشه میشه این. اما اگر بخواهیم کار داشته باشیم دیگر نمیتوانیم این را داشته باشیم. باید در کار ما ضریب بینظمی داشته باشیم اگر نداشته باشیم که دیگر کار نبود که. حالا این جهان هستی بستره حرکت است. این ارض تعریف خود را داره و بستر آزمایش است حالا اگر می توانستیم همه چیز را پیشبینی کنیم که دیگر آزمایشی نبود که!
ما توی بحث «ان شاء الله» صحبت داشتیم اگر خدا بخواهد اگر سلسله مراتب رو که بیاییم پایین می گوییم اگر اینجا قانون بخواهد. قانون تولد و مرگ. و اگر این قوانین بخواهد مثل اینه که خودش خواسته مثلاً من می گویم امشب به شما تلفن می زنم انشاء الله. اگر خدا بخواهد یعنی اگر تا آن موقع قوانین هستی به من اجازه بدهد . قانون احتمال و قانون این و قانون اون ... یک عده تصورشون اینه که خداوند نگاه میکنه میگه بذار من کلکش رو بکنم. ما تصمیم میگیریم و اختیار داریم منتها در چهارچوب قوانین الهی. قوانین هستی و ارادۀ الهی یعنی توی ریل هستیم و ما هم لکوموتیوران هستیم. می توانیم نگهش داریم می توانیم بریم اما در چهارچوب است. این معنای ان شاء الله این است اگر قوانینش اجازه بدهد و ما مشمول این مسائل هستیم حالا تلرانس هم داره. مثلاً قانون تولد و مرگ تلرانس داره یعنی من می توانم عمر طولانیتری داشته باشم می توانم عمر کوتاهتری داشته باشم. این عدالت الهیه. عدالت الهی حکم می کند که ماحصل فکرمون را و ماحصل زحمتمون را و ماحصل اشتیاق را همه را بگیریم. حالا یک نفر مراقب خودشه از نظر ذهنی و روانی همه را مراقبت می کند. آیا این نباید عمرش طولانیتر باشد؟ باید باشد دیگه. بنابراین این تلرانس هم دست ماست و خودش قانونمند است. میگه اگر سیانور بخورید تمامه! خب این قانون است. درسته! و تمام اینها وارد قانون می شود و همش قانون است و انسان یک چیزی را که باید متوجه شود آشنایی با ارادۀ الهیه و ارادۀ الهی همان قوانین هستی است. مشکل انسان زمانی حل می شود که ارادۀ الهی را بداند. ممکنه آنجا بگویند سنن الهی: لا تبدیلَ و لا تحویلاً در سنن الهی. در سنن الهی و ارادۀ الهی مثل ریل می ماند چانه زدن ندارد: خدا تا فردا به من مجال بده. میگن نه ببخشید خیلی استرس به قلبت وارد کردی. دیگه تمامه دیگه. دوباره توی این مسأله پیش می آید ما توی تجارت خودمان یک جاهایی طرف واقعاً تمام بوده و به یک طرز عجیبی برخورد کرده و سرنوشتش عوض شده که همان قانون احتمال است. یکی از قانون احتماله یکی از قانون حکمته. یک جایی یک سرمایه گذاری کرده اینجا من معنويشه و من معنوي ماها باهم در ارتباط بود. و این دیمی نیست و کاملاً قانونمنده و من معنوی ماها همدیگر را سر راه قرار دارد. او از سرمایه گذاری خودش بهره مند شده و حکمت است و قانون حکمت است و توی این رابطه خیلی مسائل هست که همش را قانونمند میدانیم و نفرين و این و ... همه اینها قانونمنده و ما با شناخت ارادۀ الهی خوب میتوانیم بازی کنیم. ما الان مثل یک بازيکني می مونیم که قوانین بازی را نمی داند. دیمی داره بازی میکنه. کسی که قوانین بازی را بلده برنده می شود و بهتر میتواند کار کند. لذا ادیان نقششون این بوده که فوت و فن کار را انتقال دهد. در واقع قوانین بازی را انتقال دهد نه اینکه خدا هست پس چون خدا هست باید پرستشش بکنید. اگر نکنید اینطوری میشه و اونطوری میشه. بشر قبل از به وجود آمدن ادیان می دانستند که دروغ و دزدی، اصلاً قبل از اینکه انسان برسد ده فرمان را بلد بود. یعنی از آن روزی که دست چپ و راستش رو فهمیده می دانسته که دزدی اینه و اونه و ده فرمان را بلد بوده یعنی توی نرم افزار فطرتش بود. ادیان تذکری بر توجه به قانون بازی است. قوانین بازی را نداند از این ور می آید و از اون طرف می رود و دست خالی است هیچ بهره ای نبرده ایم. میخواهیم ما در چهارچوب عرفان رونمایی کنیم یعنی می خواهیم بزنیم کنار بزنيم و پشت کمیتها او را میخواهیم بگوییم و در واقع عرفان کیفیت بازی را و پشت پرده را رونمایی کند و برخورد به فلسفۀ عملی ادیان که ادیان کارشون معرفی سنن الهیه و توی این قوانین قوانین بازیه که ما از عمرمان بهرۀ کافی را برده باشیم. وقتی که اینجوری نگاه کنیم می بینیم که 60 تا 70% عمری که طرف راضی بوده به هدر رفته.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

گاه به نامحرم؟ یا نظربازی با رخسار خوبرویان؟

صدرالمتألهین- رض- در اثر متعالی خویش، اسفار اربعه، غایت و دلیل استحسان شمایل معشوق و عشق نفسانی نسبت به شخص(پیکر) انسانی را «ترقیق قلب، تذكیۀ ذهن و تنبیه نفس» به جهت ادراك امور شریف می‌داند: 
«هذا العشقُ النّفسانیُّ للشّخص الانسانی إذا لم یَكن مَبدَؤُه إفراطَ الشَّهوة الحیوانیّة بَل إستحسانَ شمائلِ المعشوق و جَودةِ تركیبه و إعتدالِ مزاجِهِ و حُسنِ أخلاقه و تَناسُبِ حركاته و أفعاله و غَنجِهِ و دَلاله معدودٌ مِن جُملةِ الفَضائلِ و هو یُرقِّقُ القلبَ و یُذكِّی الذِّهنَ و یُنبِّهُ النَّفسَ علی إدراكِ الامورِ الشّریفةِ و لأجلِ ذلك أمَرَ المشایخُ مُریدیهم فی الابتداء بالعشق. قیل: العشقُ العفیفُ أوفَی سببٍ فی تلطیفِ النفسِ و تنویرِ القلبِ ...»
(صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: الحكمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة؛ ج 7، ص 173)
ترجمه: «این عشق نفسانی برای جسم و پیکر انسانی چنانچه خاستگاه آن افراط در شهوت حیوانی نباشد بلکه به جهت استحسان[: خوش آمدن و از زیبایی بهره بردن] خصایل معشوق و نیکویی ترکیب[اندام] او و متعادل بودن مزاج او و زیبایی اخلاق او و متناسب بودن حرکات و رفتارها و ناز و ادای او باشد از جملۀ فضیلتها[ی انسانی] به شمار می رود چراکه دل را شفافتر، ذهن را هشیارتر و نفس را آگاهتر می گرداند برای ادراک امور برتر آسمانی و بدین دلیل است که پیران و مشایخ مریدان خود را در آغاز کار به عشق امر می نمودند. گفته اند: عشق مبتنی بر پاکدامنی کاملترین و قویترین عامل در خالص و شفاف نمودن نفس و نورانی ساختن قلب آدمی است ...»
اصولاً بر همین پایه است كه عشق مجازی را پلی به سوی عشق حقیقی گفته‌اند زیرا عشق مجازی مایه تلطیف و ترقیق قلب و تنبیه نفس آدمی است و با تلطیف قلب و تنبیه نفس است كه تمهید قواعد محبت فراهم می‌آید و بدون لطافت نفس، حركت و تحول ذات و جوهر آدمی شتاب نمی‌گیرد.
روشن است که عشق به پیکر انسانی در روابط عاشقانه مطرح است و این عشق بدون نگاه به همۀ اندام و اعضای معشوق میسر نیست. از سوی دیگر جز ملاصدرا تقریباً همۀ شاعران و عارفان بر نگاه و نظر بر جلوه های معشوق و رخسار و قامت او تأکید و اصرار ورزیده اند:
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشـد
خطـا بــود کـه نبیننـد روی زیبـا را
عالِم که عارفان را گوید نظـر بدوزید
گـر یـار مـا ببینـد صاحبنظر ببـاشـد
گـوینــد نظـر بــه روی خــوبــان
نهـی اسـت نـه ایـن نظـر که ما راست
همه وقت عارفان را نظر است و عامیان را
نظـری معـاف دارنـد و دوم روا نباشـد
خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است
من از این باز نگردم که مرا این دین است
حال چگونه باید حرام و دست کم مکروه بودن نگاه به نامحرم را توجیه نمود؟ در صورتی که در قرآن کریم می فرماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (توبه9/30)
در این آیه سه واژۀ کلیدی هست:
1. «یَغُضُّوا» که به معنای بستن نیست بلکه به معنای کم کردن و پایین آوردن است.
2. «مِنْ» که به معنای «از» و «بعضی از» است.
3. «أَبْصَار» که به معنای چشم نیست چون در آن صورت می فرمود «أعیُن» جمعِ «عَین» بلکه به معنای «نگاه» و «دیدن» است.
حاصل معنای این آیه چنین است:
ای پیامبر به مؤمنان بگو از بعضی از نگاههای خویش بکاهند ... . این بدین معنی است که نمی گوید از دیدن نامحرم چشم خود را ببندند بلکه می فرماید: از بعضی از نگاههای خود فرو بکاهند.
می توان نتیجه گرفت که نگاه به هر جلوه یی از جلوه های خداوند از جمله زیبارویان(حتی نامحرمان) به شرط اینکه عمدتاً برای تغذیۀ نشآت عقلی و انسانی باشد نه صرفاً برای تغذیۀ نشئۀ حیوانی می تواند برای رشد و تعالی آدمی به سوی مدارج کمال مفید باشد.


۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

جهان دوقطبی

جهانی توصیف پذیر است که در آن، فهم هر چیزی به
فهم ضد آن بستگی دارد؛ مانند روز و شب، خوب و بد و ......
در این جهان دوقطبی دو شبکه کار اداره جهان را بر عهده دارند که ما به آنها شبکه مثبت ومنفی می گوئیم .
هر کدام از این دو شبکه یک عرفان را ساپورت می کنند که به ترتیب:
شبکه مثبت عرفان کمال
شبکه منفی عرفان قدرت
هر کدام از این دو عرفان اطلاعاتی را به طرفداران خود می دهند تا به خواسته خود برسند .


۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

جنگ باطنی (تشعشعاتی) - بزرگترین جنگ تاریخ بشریت!

در واقع ما با همديگر يك جنگ ظاهري داريم يك جنگ باطني داريم. جنگ هاي باطني مان تشعشعاتي است، طلسم براي هم جاري مي كنيم، جادو چيز مي كنيم، اينها كارهايي انجام مي هد. تشعشع منفي مي دهيم، تشعشع مثبت دريافت مي كنيم، آن را درمان مي كنيم، اين را نمي دانم چكارش مي كنيم، آن را بدبختش مي كنيم!! درست است يا نه؟ مي شود يا نمي شود؟ اگر كه اين قضيه شدني است، پس ما دو تا شبكه محسوس مثبت و منفي داريم كه مخصوصا هر چي مي رويم جلوتر اينها شكل مي گيرند و نهايتا اين دو تا شبكه اي كه داريم نمايندگاني پيدا مي كنند، قاعده تا ديگر، رهبريت پيدا مي كنند و در يك جايي مقابل هم قرار مي گيرند و بزرگ ترين رويارويي انسان پيش مي آيد. در بخش منفي اش دجال، اسم سمبليكش است و در بخش مثبت هم همين كه شما فرموديد امام زمان. حالا در اديان مختلف نظرات مختلف دارند، مي گويند كه اين است آن است ... كاري نداريم ولي كليتش را. لذا اگر قرار باشد راجع به اين موضوع صحبت كنيم، قبل از آن بايد راجع به دجال صحبت كرد، اول بايد راجع به دجال صحبت كرد تا بعدش راجع به اين مسئله. چون كه بزرگ ترين رويارويي و بزرگ ترين جنگ تاريخ بشريت در اين رويارويي است و اين را داشته باشيم.
مطالب دوره دو *** استاد محمد علی طاهری 1+


۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

مراقبت عرفانی

۱-رعایت قانون "علف هرز".

۲- منظور از علف هرز در عرفان٬ بطور عمده بینشهای غلطی است که میتواند به بینشهای صحیح آسیب برساند و انسان را از مسیر کمال منحرف کند.

۳-مراقبت مداوم را در سه مورد میتوان بیان کرد: سهل انگاری نکردن در تجزیه و تحلیل و استفاده از آگاهیهای مثبت- بازنگری تحولات درونی و بررسی نقایص بینشی ٬ ظرفیتی و شخصیتی (تا برطرف شوند) - غفلت نکردن از ترفندهای زیرکانه شیطان‬