۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

عرفان عشق


.....عشق عامل است، عشق جاری می شود، عشق می پروراند ، عشق یک نیروی یک طرفه است که تو را به درک عظمت خلقت خواهد رساند آن سان که ظاهر را نادیده بگیری به پوسته درونی آن راه میآ بی که رهایی ست، او نیز می رود، تونیز می روی و آنچه باقی می ماند درون است. عشق در این برهه از زندگی تجربه و ادراک ساختن است.. فاعلی که باید بپروراند و خلق کند... ادراک تجربه خلقت در جنات...... الان تجربه عشق برای فراترهاست...... عشق تجربه در آمدن از خود و همچون شمع آب شدن ، به معنای محو شدن وخالی شدن برای جذب آگاهیست......

۱۳۹۳ دی ۸, دوشنبه

جهان هستی مادی

اصل:جهان هستی مادی، فاقد شکل و منظرهی ثابت است و هر ناظری آن را بسته به سرعت حرکت خود در فضا و فرکانس چشمش، به شکلی میبيند. هر ناظری، جهان هستی را متفاوت از ناظر ديگر میشناسد و اين ناظر است که چيستی و چگونگی آن را برای خود تعريف میکند. چشم است که تصوير مجازی ناشی از حرکت ذرات را به ناظر گزارش میدهد و چشم هر موجودی (انسان، حيوان...) به طور خاصی طراحی شده است که جهان هستی را به شکل خاصی برای او متجلّی میکند. به همين دليل، اگر فرکانس چشمی بینهايت باشد،چيزی را در جهان هستی مشاهده نخواهد کرد.
منبع: کتاب عرفان کیهانی


۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

جزوه تشعشع دفاعی مربیان

نام گذاری حلقه ها
نامگذاري حلقه ها، نامگذاري است كه ما انجام داده ايم، اطلاعات در دنياي اشراق، ادراك، عرفان مي آيد و حالا ما ميخواهيم با همديگر بيائيم از اين حلقه ها استفاده كنيم، مجبور ميشويم خودمان نامگذاري داشته باشيم بين خودمان، تا گفتيم يك يعني رفتيم توي آن حلقه، اما كالبد ذهني كه نميداند اين قرارداد را داريم و لازم هم نيست كه بداند، ما وقتيكه مثلاً گفتيم مثبت ٢ رفتيم داخل آن حلقه و تشعشع آن حلقه جاري ميشود.


۱۳۹۳ دی ۵, جمعه

سوال و جواب

س: ما که حس نمی کنیم اشکالمون چیه؟
ج : اشکال اینه که اینجا یک نرم افزاری هست که بر اساس دو دو تا چهارتا برنامه ریزی شده. هر چیری خارج از دو دوتا چهارتا باشه این می ایسته جلوش، میگه نمیشه!غیر ممکنه! محاله ! نمیزاره.. حس نمی کنیم اما اثراتش رو متوجه میشیم حالا این باید شکسته بشه.. هر چی این بیشتر برخورد می کنه با اطلاعاتی که خارج از دو دو تا چهارتاست ، بیشتر در معرض شکستن قرار میگیره..
استاد طاهری
ترم هفت ، ج1

تناسخ :

ما همکنون اینجا هستیم ؛ یعنی اینکه فردی که می میرد , روحش دوباره بیاید یک نوزاد را انتخاب کند و دوباره زندگی کند و مجدد بعد از مرگ دوباره یک نوزاد را انتخاب کند و دوباره بیاید به دنیا و تا بی نهایت ...
تسلسل :
یعنی ادامه همدیگر ؛ یعنی در امتداد همدیگر . در عرفان حلقه اعتقادی بر تناسخ نیست و زندگی ما بر مبنای تسلسل است .
حداقل دلیل ما ؛ کار با کالبد های ذهنی است که در گزارش هایی که گرفته شده , هرگز دنبال نوزادی نیستند که او را انتخاب کنند.
ترم چهارصوتی _ از فرمایشات استاد جان
1+



۱۳۹۳ دی ۳, چهارشنبه

جزوه ترم دوم - هدفمند بودن جهان هستی

هدفمند بودن جهان هستی و ارتباط جزء با کل
خلقت بر اساس نقشه هدفمندي صورت گرفته، انجام كار عبث و بيهوده از خداوند محال بوده و خلقت نيز با طرحي هوشمندانه و منظوري متعالي تحقق پيدا كرده است.
مااجزاي يك هستي هستيم كه ميگوئيم، هستي زنده است، با يك موجوديت ما سر و كار داريم كه اين موجوديت زنده هست، حافظه دارد، شعور دارد، نيرو دارد و الي آخر، اما ما مرتباً در اين ابهام بسر ميبريم كه اين ماجرا چيست، سلول در بعضي از مواقع با كارهائي ميتواند با كل خودش در ارتباط قرار بگيرد يعني بداند در يك كليتي قراردارد، متعلق به يك كليتي است، ولي در يك انسان معمولي، سلول اصلاً نميداند كه اينجا چكار دارد ميكند ولي در بعضي از شيوه هاي تفكري يا در بعضي از قضايا يك سلول ميتواند مطلع بشودكه متعلق به يك مجموعه هست و هدفمند است.
صد تريليون سلول ناآگاه دور هم جمع ميشود، آمال و آرزو بوجود ميآيد، آن كسي كه اين صد تريليون سلول را در اختيار دارد عشق را ميفهمد، ادراك را ميفهمد، درد را ميفهمد و يك چيزي را دارد كه هيچكدام از اجزاء ندارند ولي صد تريليون سلول كه آمده بهم پيوند خورده ما يك چيزهائي را ميدانيم كه جزء اصلاً از آن خبر ندارد، آرزو، اميال، هدف، كمال و خيلي از اين مسائل، بنابراين ما در يك ارتباط بالا دست خودمان قرار ميگيريم و همچنين يك ارتباط پائين دست داريم.


۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

تطبیق تعالیم عرفان حلقه

تطبیق تعالیم عرفان حلقه با ...(بخش 9/ عدم، تکقطبی و ان.قطبی و روح القدس در دیدگاه شیخ اشراق):
شیخ اشراق(شهاب الدین سهروردی) مؤسس فلسفۀ اشراق ذات الهی یا همان هیچقطبی در عرفان کیهانی را نورالانوار نام می نهد و آن را با صفاتی همانند غنی مطلق بالذات، نور محیط و قیّوم و ... توصیف میکند. وی عقل اول را که مرحلۀ پیدایش عقل در عرفان حلقه دانسته شده «نور اقرب»، «صادر اول»، «نور مجرد واحد»، «بهمن» و ... می نامد. همچنین عقول کلّی یا همان اطلاعات کلّی در جهان تکقطبی را «انوار قاهره» و «انوار قاهرۀ اَعلَون» نام گذاشته با «ضَوء نور اقرب» یعنی پرتو عقل اول توصیف می نماید. شیخ اشراق عقول جزئی یا همان اطلاعات جزئی در عالم تکقطبی را با عنوان «انوار مدبّرۀ برازخ» یا همان نفوس مدبّره معرفی کرده عوالم ان.قطبی یا دوقطبی یا همان افلاک نهگانه حاصل از عقول و نفوس را با تعبیر «غواسق فلکیه» یا اجرام فلکی نامگذاری می نماید.
این تصویر که در زیر این مطلب مشاهده می کنید مبتنی بر فلسفۀ نوری شیخ اشراق تنظیم شده و برداشت و ترسیم شخصی است و ممکن است اشکالی هم در آن باشد که تقاضا دارم دوستان ما را از اشکالات احتمالی این تصاویر و این مطالب ما را محروم نگذارند.

اساسنامۀ اختصاصی عرفان کیهانی

خلاصۀ تصویری اساسنامۀ اختصاصی عرفان کیهانی (دارای دو قسمت در 35 اصل)
قسمت دوم (اصلهای شماره 21 تا 35):
اصل 21 به صورت jpeg آپلود نشد و استثناءً در فرمت Gif آپلود شد. سعی میکنم بعدا جداگانه به صورت jpeg هم آپلود و درج کنم.
این تصاویر آخرین بخش از خلاصۀ کتاب «عرفان کیهانی» و اساسنامۀ عرفان کیهانی به صورت خلاصه و در قالب عکس بود که تقدیم شد.





۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه

کشف رمز داستان خضر (قسمت اول)

از این فرصت استفاده میکنیم که انشاالله نکات زیبا و ظریفی رو از استاد معظم(خضر زمان) مطرح کنیم که یقیناً برای رسیدن به علم لدنی ، دریافت بهتر آگاهی ها و بهره برداری از ارتباطات رهگشا خواهد بود ، در ذیل آن به کشف رمز داستان خضر هم میپردازیم:------------------- - نمیدانم !!! نمیدانم !!!----------------------
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم /که شادی در همه عالم از این خوشتر نمیدانم
گر از عشقت برون آیم به ما وُ من فرو مانم/ ولیکن ما وُ من گفتن به عشقت در نمی دانم
زبس کَاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر /چونان بی پا و سر گشتم که پا از سر نمیدانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو /کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمیدانم
(عطار)
* مطابق بعضي از روايات، پس از نزول تورات و سخن گفتن مستقيم (وحی مستقیم)خدا با موسي ـ عليه السلام ـ، موسي در ذهن خود به خودش گفت: «خداوند هيچكس را عالمتر از من نيافريده است.» در اين هنگام خداوند به جبرئيل وحي كرد موسي را درياب كه در وادي هلاكت افتاده
خداوند هماندم به موسي ـ عليه السلام ـ وحي كرد: آري داناتر از تو مقامیست در تنگة دو دريا - موسي ـ عليه السلام ـ عرض كرد: «چگونه به حضور او نايل شوم؟»
به سوي آن تنگة دو دريا برو، در هر جا كه ماهي خود را گم كردي، همانجا است.»[2]
این موضوع در زمان برخورد حضرت موسی (ع) با درخت هم پیش آمده که به او وحی شد که فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ
پیام خلع صلاح از... ، پیام تسبیح و فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ
استاد طاهري: ما تا به درک تسبیح نرسیم، گرفتار هستیم؛ حتی گرفتار عقایدمان که نمی گذارند پرواز کنیم.
تسبیح جزء حلقه هایی است که وارد آن شده ایم؛ به معناي درک شناوری و گستردگی.
معنای تسبیح، از منظري که ما با آن آشنا شدیم، با معناي متداول متفاوت است. همه باید به درک تسبیح، شناوری، گستردگی و بی ذهنی برسیم. چراکه با ذهن محدود، بسته و قفل شده با اطلاعات و داشته های قبلي، نمی توان به درک یک عظمت رسيد (همان فلسفه ای که برای «اینتریونیورسال» تعريف کرديم).
ما برای اینه که بتوانیم یک گستردگی رُ در ذهنمان بِکشونیم و بفهمیم و ازش سر در بیاریم نیاز هست که ذهن گسترده ای داشته باشیم حالا اگر قبول بکنید یک ذهنی هست منقبضه،درگیریهای زیادی توش داره، مثلاً یک ذهنی که درگیریها و تعلقات چیز زیادی توش داره، یکی از اینها مثلاً تعصّبه،تعصب روی علممون مثلاً،تعصب روی دانشمون،تعصب روی ایدئولوژیمون،تعصب روی داشته هامون بطور کلی
استاد طاهری:بنابر این برگردیم به این که ما هر بحث هرجایی که میره این گستردگی هرجایی که میره ما میخواهیم اون رُ با علم خودمون انطباق بدهیم، میخواهیم با مسائل و دانسته های خودمون منطبقش بکنیم،احتمال داره دانسته های ما بسیار محدود باشه و نتونه اون گستردگی را به اصطلاح در بیابه و انطباق کاملی بده،لذا اینجا چی میشه؟دانستگی ما مانع میشه، قبوله؟ بنابراین یک ذهن گسترده محدود به داشتة خودش نیست این یه موضوع،محدود به اون داشته های خودش حالا علمی ویا هرچی اسمشُ بگذاریم نیست، در حال حاضر تعریف های ما در حد کودکی است که مي خواهد برود در جمع دانشمندانی که راجع به هستی صحبت می کنند، حرف بزند! من در این جا معلومات دارم، اما اگر بخواهم به جای دیگري بروم، در آنجا هیچ نمی دانم!
آن وقت ما می خواهیم نزد اوستا کریم (خداوند) که طراح هستی است، یک عرض اندام هم داشته باشیم! ببینید چقدر مضحک می شود!
[3] . در حديثي از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده فرمود: هنگامي كه موسي ـ عليه السلام ـ با خضر ـ عليه السلام ـ در كنار دريا ملاقات كرد، پرنده اي در برابر آن دو ظاهر شد، قطره اي آب دريا با منقارش برداشت، خضر به موسي ـ عليه السلام ـ گفت: «آيا ميداني اين پرنده چه ميگويد؟ موسي گفت: چه ميگويد؟
خضر گفت: ميگويد «وَ رَبِّ السَّماواتِ و الاَرضِ وَ رَبِّ الْبَحْرِ ما عِلْمُكُما مِنْ عِلْمِ اللهِ اِلّا قَدْرَ ما اَخَذْتُ بِمِنْقارِي مِنْ هذَا الْبَحْرِ؛ و سوگند به پروردگار آسمانها و زمين و پروردگار دريا، دانش شما دو نفر (موسي و خضر) در مقايسه با علم خدا نيست مگر به اندازة آنچه از آب در منقارم گرفته ام نسبت به اين دريا» (بحارالانوار، ج 13، ص 302).
استاد طاهری:حال اگر از یک منظر بالاتر به ما نگاه کنند، اين ماييم که سر کار هستیم! همه کساني که عمرشان را براي کاري گذاشته اند، به چه رسيده اند؟! آيا فکر می کنند چیز زيادي در دستشان هست؟!
واقعیت این است که چیزی در دستشان نیست: «تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی نادانم» (کیکاووس بن قابوس).
ما رُ باید با یه عظمتی منطبقمون کنن ما خودمون هم نمیتونیم این انطباق رُ بوجود بیاریم زور زدنی نیست ما رُ باید منطبقمون بکنن ما رُ باید ببرند یک حدودی که نمیدونیم چیه و یک قضیه ای را در ما جا بدهن اون هم نمیدونیم چیه؟درست شد؟ پس فقط یه چیز میدونیم قرارِمحدودة فکری و ذهنی ما بوسعت هستی بشه،حالا چی میخواد بشه بازم نمیدونیم چیه،پس ببینید راجع به راجع به یک دنیایی داریم صحبت میکنیم که همه ش شد نمیدونیم چیه درست شد؟
یک شرط اساسی براي دريافت آگاهي اين است که بگوئی «نمی دانم!». عالم بالا به ما می گوید «اگر می دانی، دیگر با ما چه کار داری؟!» چرا که اگر رسیده ای، دیگر اصلا نباید اینجا باشی؛ باید الان چرخان و رقصان باشی! اگر هم نرسيده اي، بیا و مشکلت را بگو! اگر تو یار نداری، چرا طلب نکنی؟! / وگر به یار رسیدی، چرا طرب نکنی؟!
اما فرد، هم می خواهد کمک بگیرد و هم می خواهد بگوید «خودم بلدم!» از آن طرف پاسخ می گویند «اگر بلدی دیگر با ما چه کار داری؟!»
گفت که با بال و پری من پرو بالت ندهم/ در هوس بال و پرش بی پرو پر کنده شدم
لذا یکی از این ترفندها در این قضیه این است که به فقیر بودن اقرار کنیم (هو الغنی و انتم الفقراء). این ها اصول حرکت هستند، اگر به عنوان فقیر نروی، می گویند «برای چه آمده ای؟!».
لذا به یک تعاریف مختصری اکتفا کردیم اسم این قضیَه رَم اینتریونیورسال از روز اول گذاشتیم،چی بگیم چی نگیم گفتیم اینتریونیورسال،اینتریونیورسال یعنی از لحاظ فکری از محدودة قومیُ نژادیُ علمیُ اینُ اونُ محدوده اصولاً محدوده پذیر نباشه
محدوده پذیر نباشه،ما هر آن آماده باشیم یک گستردگی رُ باهاش برخورد بکنیم که ممکنه قبلاً نمیدونستیم کما اینکه نمیدونیم،اگر میدونستیم که دنبالش اگر میدونستیم که دنبالش نمی اومدیم که،چون نمی دونیم اومدیم دنبالش پس از محدوده علم ما خارجه،از محدودة داشته های ما بطور کلی خارجه،آره ما دنبال ایدئولوژی رفتیم هممون ایدئولوژی داریم اما آیا در ایدئولوژیمون تونستیم جوابها رُ پیدا کنیم؟
همه چی گفته شده ولی ما هنوز نمیدونیم چی به چیه؟ اون کلّی گفته، ما هنوز درکش نکردیم، هنوز بقول معروف اندر خم یک کوچه ایم،پس نمیدونیم
پس با چیزی که ناقصه چطوری بیایم یک چیز کلی را مِحک بزنیم قبوله یا نه؟ پس داشتة ما ناقصه،قرار ما با یک داشتة ناقصی... این میشه سنگ محک
حقیقت،عملیِ این؟ آیا عملی ما با یک سنگ محکی که خودش ناقصه بیایم بخواهیم حقیقتی رُ محک بزنیم؟
میتونیم؟ نمیتونیم،با یک جسم نرمی میتونیم سختی یک جسم سختی رُ اندازه بزنیم؟ میتونیم؟ آیا با شیشه میتونیم روی الماس خط بندازیم؟ خیر ، نمیتونیم اون
روی این اثر میگذاره،این نمیتونه روی اون اثر بزاره،خط بیندازه که ما بگیم خُب این با این عمق شیار این بیشتر شد پس این نرم تر از این یکیِ،لذا اونچیزی که ما داریم اون داشته ما بسیار ناقصه و اینجا لازم میشه ما این سنگ محکمونُ بیندازیمش کنار، بگیم بابا اینَم نباشه بهتره، چون به کارمون نمیآد
بنابراین، صحبت های ما در جمع خودمان معتبر است. اگر بخواهیم از اینجا یک ذره آن طرف تر برويم، ديگر صحبت های ما هیچ اعتباری ندارد. مثل دو بچه که نشسته اند و با هم دنیایی دارند که برای خودشان حقیقی است. اما شما که از بالا به آنها نگاه می کنید، می گویید «شما (بچه ها) کجایید و من کجا! شما به چه چیزهايی فکر می کنید و ما به چه چیزهایی رسیده ایم …»؛ دنیای آنها برای شما هیچ حقیقتی ندارد.
بنابراین، ما تا یک مرحله اي باید با هم در ارتباط باشيم، صحبت کنیم و افاضه کلام و …؛ ولی از یک جایی که قدم آن طرف تر می گذاریم، به "گستردگی و ذهن بی ذهنی" نیاز داريم. ما در قالب «اینتر یونیورسال» گفتیم تفکر بر فراز تمام داشته های زمینی و قومی و … چون از اینجا که می روی آنجا، همه معلومات، هر چه اعتقاد داری، هر چه بلدی، هر چه …کنار می رود.
حالا یک وضعیت خاصی پیش میاد یه وضعیت خاصی پیش میاد که ما داریم میریم برای یک محک زدن،هیچی همرامون نیست،نمیدونم میتونم منظورم بیان بکنم یا خیر،چُون اینجا یک بخشش واقعاً مشکله،ما داریم میریم یه محدوده ای که هیچ کدام از داشته هامون کاربردی کاربردی نداره و به کار نمی آد،لذا وضعیتی که پیش میاد اینه که ما داشته ها رُ رها کردیم،این خودش یک رهاییِ،تعصباتمون رُ رها کردیم،رهایی ست، تعصباتمان روی علم روی نمیدونم چی؟روی هوشمون،روی عقلمون،روی هرچی دیگه، فکرمون صاحب فکر بودنمون نمیدونم همه چی مون،تمام تعصّبات رها شده،
چون سختگیری و تعصّب،خامی است/ تا جنینی کار خون آشامی است
این جهان همچون درخت است ای کرام / ما بر او چون میوه های نیم خام
سخت گیرد خام ها مر شاخ را / زانکه در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شيرين لب گزان/سست گيرد شاخه ها را بعد از آن.
یکجا در ذهن بی ذهنی بود که بی ذهن شدیم و اون مقدمه ایی بود ذهنمون شاهد شد ،خالی الذهن شدیم و حالا در اینجا ارتباط گستردگی خُب اینها رُ همه رُ ول کردیم داریم میریم خودمانُ به یک ماجرایی بسپاریم که در این ماجرا خودشون برای ما گستردگی پیش بیارن،حالا نمیدونیم تعریفش چیه؟ انطباقش ...؟ چجوری ما رُ میخوان منطبقمون بکنن
نمی دونیم،ما فقط رفتیم دیدیم که یکدفعه مغزمون میشه به اندازه عالم هستی خُب دیدیم که اونجا مارُ کشیدین دیدیم که از این ورمحدوده هایش به بینهایت میرسه و بعد گفتیم هرکاری میخواهید بکنید اینجا داشته های ما بدرد نمی خوره خودمون انکارش کردیم گذاشتیمش کنار.
حالا مشکل این است که شخص می گوید «من اعتقادم را کنار بگذارم و بروم کجا؟!» او علت را نمی داند و مشکل است که به وي بگويیم از اين مرحله که جلوتر می روی، در آنجا دیگر چيزي نمی دانی! اون عظمت قابل تعریف نیست و در دانستگی های ما نمیگنجه
***بنابر این هرچه قدر ما این ویژگی رُ بیشتر داریم رعایت میکنیم و از دانسته های خودمون،داشته های خودمون داریم بیشتر جدا میشیم ارتباطی رُ که در اختیار ما قرار دارن میدن برای ما قابل استفاده تر خواهد شد
*اونجا هم به موسی گفته شد به سوي آن تنگة یا تلاقی دو دريا برو، در هر جا كه ماهي خود را گم كردي، خضر همانجا است !
*موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی‌دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم! (کهف 60)
هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی زنده شده و راه خود را در دریا پیش گرفت .کهف()
در خصوص نام خضر گفته اند : به دلیل غوطه ور شدن در آب حیات ، سبز شد و نام خضر = سبز یافت . برخی نیز این نام را برگرفته از رب النوع قدیم سبزه و گیاه یا پروردگار بهاران دانسته اند
در منابع اسلامی هم آمده که : روی هر زمین خشکی که می‌نشست، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است
در کشاف اصطلاحات فنون آمده : خضر نزد صوفیه کنایت از بسط و «الیاس » کنایت از قبض است . کذا فی کشف اللغات . و در اصطلاحات الصوفیه کمال الدین ابوالغنائم آمده که خضر، کنایت از بسط است
پس میرسیم به وسعت، بسط ،گستردگی ، فراخ شدن ، و در این گستردگی اتفاقات زیادی می افته و اصولاً ما گم میشیم (مثل اون ماهی موسی) و در این گستردگی و بیذهنی هست که یک حالت غوطه وری و مقام تسبیح پیش میاد ،اتفاقی که می افته ما توی این عظمت گم میشیم تا جایی که به محو و فنا میرسیم
انسان و معرفت: در مورد انسان، محو شدن به حالتی گفته می شود که فرد، با گم شدن در عظمت الهی، به حذف «من » برسد و عرض اندامی نداشته باشد. هرچه این گم شدن بیشتر باشد، از خودبینی فرد کاسته می شود؛ تا جایی که دیگر خود را
نم یبیند و به مقام «فقر » دست می یابد... حذف «من »، در سير و سلوك عرفاني نوعي نيستي متعالي است...در اين فنا و نيستي، انسان به نوعی، شناوري در خداوند را تجربه ميک‌ند و به درک شناوري خداوند در هستي می رسد. كساني كه بر پله ي عشق، به تجرب هي این غوطه وری نائل می شوند واحاطه ی خداوند بر هر چيز را درک می کنند... دست يافتن به چنين تجربه و ادراكي، رسيدن به مقام «تسبيح » است. يعني تسبيح حقيقي در مقام محو و فنا تحقق پيدا مي كند و كسي كه به ادراك آن برسد...
محو می باید نه نحو اینجا بدان /گر تو محوی بی خطر در آب ران
آب دریا مرده رابر سر نهد / ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر/بحر اسرارت نهد بر فرق سر ،
مردن، زنده شدن ...
گفت مرا کشته نه ای در طرب آغشته نه ای/ پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم... مرده بدم زنده شدم ...دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
ادامه دارد...


۱۳۹۳ آذر ۳۰, یکشنبه

قانون قصد و آرزو

اين قانون مبتني بر اين واقعيت است که در هر نقطه طبيعت، انرژي و اطلاعات وجود دارد.
درواقع، در سطح حيطه کوآنتوم هيچ چيز جز اطلاعات و انرژي وجود ندارد.
حيطه کوآنتومي فقط نامي ديگر براي حيطه آگاهي مطلق يا توانايي مطلق است و از طريق قصد و آرزو مي توان بر اين حيطه کوآنتومي اثر نهاد.
در سطح مادي، هم شما و هم درخت از عناصر تبديل شده يکساني ساخته شده ايد، بيشتر از کربن و هيدروژن و اکسيژن و نيتروژن. در واقع، شما و درخت به طور مداوم کربن و اکسيژن خود را با يکديگر مبادله مي کنيد.
تفاوت راستين ميان شما دو تن، در انرژي و اطلاعات شماست.
انسان سلسله اعصابي دارد که مي تواند از محتواي انرژي و اطلاعاتي از آن حيطه کانوني که موجب استعلاي جسم فيزيکي مي شود آگاه شود.
آنچه در مورد سلسله اعصاب انسان در خور توجه است اين است که مي تواند از طريق قصد آگاهانه به قدرت نظام دهنده نامحدود فرمان دهد.
قصد در نوع انسان به يک شبکه خشک و سرسخت انرژي و اطلاعات، بسته و محدود نيست.
به عبارت ديگر، مادامي که از ساير قوانين طبيعت تخلف نورزيد...
عملا از طريق قصدتان مي توانيد به قوانين طبيعت فرمان دهيد تا روياها و آرزوهايتان را برآورد.
قصد، زمينه کار را براي جريان بي تکاپو و خودانگيخته و بي اصطکاک حيطه توانايي مطلق که جوياي تجلي از نامتجلي است آماده مي کند.
تنها هشدار اين است که قصدتان را براي خير و صلاح بشريت به کار ببريد ...
و اين امر هنگامي که با هفت قانون معنوي موفقيت همنوا باشيد، خود به خود رخ مي دهد.

روان پزشکی

مسائلی که در روان پزشکی مطرح است از دید ما قابل حل و فصل است
بحث روان پزشکی از نظر ما درمان نیست؛به خاطر اینکه آنجا اصلاَ بیماری
نیست مثل مشکلات توهم، وسواس ، رفتارهــــای دو شخصیتی و چنـــد 
شخصیتی ، رفتارهای غیر عادی ( انحرافات جنسی ) و ...
استاد جان –دوره اول-جلسه پنجم 1+

جزوه تشعشع دفاعی - اهمیت صاحب حفاظ بودن

اصولاً ما وقتيكه به سمت شبكه مثبت ميرويم، شبكه منفي واكنش نشان ميدهد، فرض بكنيد شروع ميكنيد به گفتن ذكري، شما هدفتان از گفتن ذكر چي است كه حالا قرار است به اتصال منجر بشود، بمحض اينكه اينكار را ميكنيد حمله شروع ميشود، يكي حمله از سوي شبكه منفي و يكي هم مداخله موجودات غير ارگانيك (حمله از سوي موجودات غيرارگانيك) مثلاً يك كسي (كالبد ذهني) قبلاً خودش ذكر ميگفته وابسته به ذكر است الآن تا شما ذكر ميگوئيد ممكن است خصوصياتي در شما را باخودش مشترك پيدا بكند و بخواهد يكبار ديگر از دريچه چشم شما و ديد شما، در اين دنيا سهيم بشود.
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ پس چون قرآن مى خوانى از شیطان مطرود به خدا پناه بر - نحل ٩٨
ويا ما ميگوئيم اعوذوبالله من الشيطان الرجيم اين خودش حلقه است، با گفتن اينكه من به خدا پناه ميبرم مشكل حل نميشود، ما در كارهاي خودمان بدون حفاظ وارد هيچ ماجرائي نميشويم، بهمين دليل ما در دوره يك گفتيم هيچ كاري نكنيم تا اطلاع ثانوي، مثلاً تازه دردوره ٧ حفاظ حلقه اعوذوبالله را در آنجا ميگيريم و آنجا متوجه ميشويم ماجرا چي است.
در قرآن در آغاز سوره مباركه بقره ميخوانيم:
ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ اين است كتابى كه در [حقانیت] آن ھیچ ترديدى نیست [و] مايه ھدايت تقواپیشگان است - بقره ٢
اين كتاب براي متقين است، متقين كساني هستند كه حفاظ هاي اوليه، پوششهاي اوليه را بدست آورده اند، متقين يعني صاحب پوشش، صاحب حفاظ، يعني اول آمدند مجهز شدند، پوتين پوشيده، كلاه خُود سرش كرده و .....


استاد عشق


در سالروز بازداشت استاد محمدعلی طاهری، معلمی که آموزه های او برای ارتقای کیفیت زندگی، تمام مردم جهان را به خود می خواند و در شرایطی که با اعمال فشار سپاه، هنوز شاهد بی حرمتی و ادامه حبس ایشان در زندان انفرادی بند 2 الف بازداشتگاه اوین هستیم، به همت مؤسسه اینتریونیورسالیسم، فیلم کوتاهی را تقدیم جامعه جهانی فرادرمانگران، روشنفکران و حقوقدانان می نماییم که به نوبه خود، دامن یافتن اعتراضات بین المللی علیه تعدی به حقوق مسلم این سرمایه ملی کشور ایران را نوید می بخشد.
این فیلم کوتاه، گزارشی از تجربیات افراد غیر ایرانی و انگلیسی زبان است که با آموزه های این استاد گرانقدر آشنا شده اند و درخواست آزادی ایشان را دارند:

۱۳۹۳ آذر ۲۹, شنبه

شارژ و دشارژ بیرونی : انرژی نوع دو

بزرگترین نقطه ضعف بشر در طول تاریخ، دشارژ است.
انسان همواره در طول زندگی خود گدای تعریف و تمجید، ستایش، محبت، توجه و ... است و گاهی برخی افراد تمام طول زندگی خود را براساس دریافت این نوع خواست ها سپری می کنند.
به آن نوع انرژی که فرد از تامین نیاز به محبت، توجه، تعریف، تمجید، ستایش و ... به دست می آورد انرژی نوع دو می گوییم.
منبع: جزوه آموزش مجازی دوره چهار 


۱۳۹۳ آذر ۲۸, جمعه

انسان با معرفت

انسان با معرفت، در مسير الهی خود به بلوغی میرسد كه بدون نياز به تعريف وتمجيد و تشويق ديگران و حوادث شوق آور و شعف انگيز و بدون هر گونه خودشيفتگی و خودباختگی، مدارج تعالی را سپری میكند و با بهره مندی از رحمت حق، كيفيت وجود خويش را ارتقا میبخشد. با اين تحولات روزافزون، او به صلح با خدا، هستی، خود و ديگران میرسد و همواره ديگران را در برخورداری از فيوض الهی و حركت به سوی كمال با خود همراه میكند.
منبع: کتاب چند مقاله

۱۳۹۳ آذر ۲۷, پنجشنبه

جزوه ترم پنجم - غرور

اولين درس غرور را شيطان بما داد، پايه من و ديگر هيچ = پايه تعريف غرور = من از او بهترم (َأَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ) و در مراحل مختلف جز خودمان چيز ديگري را قبول نداريم و اين من بنوعي خود را برفراز همه كس و همه چيز مي بيند و چشم او را كور ميكند و او در وحدت چيزي را نميبيند .
من در كثرت = دست بگذار روي كلاه خودت و گليم خودت را از آب بكش بيرون و جز به نجات خودش كاري به كسي ندارد، اينگونه افراد ميروند بالا و در آنجا ميگويند چرا تنها آمدي و مي اندازند پائين تا دوباره بالا بيايد. فقط يك من است كه غرور ندارد و آن من وحدت است، در عرفان تن واحده ميگويد كسي از كسي برتر نيست و همه مانند يك تيم فوتبال هستيم كه به همديگر پاس ميدهيم تا يك نفر گل بزند و آن وقت ميگويند تيم برنده شده و ميگويند ديدي ما از ملائك بهتر بوديم، ديدي كه ماتن واحده بوديم. تيم كثرت به جائي نميرسد چون دروازه بانش هم ميخواهد گل بزند و روحيه وحدت ندارد و حركت انفرادي است، لذا در دنياي وحدت، غرور نيست، تن واحده و اعضاي يك تيم هستيم، غرور ميخواهد براي خودش جا باز كند و ميدان پيدا كند و چون در بيرون غرور را نميپذيرند، لذا موفق
نميشود و آن وقت ما شكسته ميشويم و در ما دشارژ اتفاق مي افتد.


جزوه تشعشع دفاعی - اسب تراوا

ماجراي اسبي چوبين است که با استفاده از آن، قلعه ي شکست ناپذيري که با محاصره و جنگ سقوط نميکرد، به تسخير دشمن در آمد، داستان از اين قرار است که سربازان دشمن، قلعه اي را مدتها در محاصره قرار داده بودند، پس از مدتها جنگيدن نا اميد شده و براي تسخير آن نيرنگي را طراحي کردند، آنها اسبي چوبين
ساختند و آنرا در بيرون قلعه گذاشتند و خود عقب نشيني نموده و وانمود کردند که از ادامه ي حمله منصرف شده و به احترام مقاومت مدافعين قلعه، اسبي چوبين را به آنها هديه کرده اند، مدافعين قلعه مفتون زيبايي و عظمت اسب چوبين شدند و آنرا به داخل قلعه برده و مشغول جشن و سرور و پايکوبي گرديدند، اما نيمه شب که آنها مست و سرخوش در خواب بودند، سربازاني که از قبل در دل اسب چوبين پنهان شده بودند از درون آن بيرون آمده و دروازه ي قلعه را گشودند و دشمن که در اين فاصله با استفاده از تاريکي شب خود را به قلعه رسانيده بود، وارد شده و با غافلگير کردن مدافعين و قتل عام آنها، قلعه را به تسخير خود درآوردند. آن چه که در جهان هستي وجود دارد و انسان به نحوي با آن سرو کار دارد، شعوري بر آن حاکم است و در پشت آن، شعور ديگري نهفته است که در بعضي مواقع ممکن است همان اسب تراوا باشد. به عبارت ديگر همانطور که ماده، ضد ماده و انرژي، ضد انرژي وجود دارد؛ شعور، ضد شعور نيز جزئي از اجزاي جهان هستي ميباشند، لذا همواره ما در معرض شعور و ضد شعور قرار داريم که بسيار هوشمندانه عمل ميكنند.


صدایی خاطره انگیز و سراسر شعور مثبت

صدایی خاطره انگیز و سراسر شعور مثبت
https://www.facebook.com/video.php?v=1593853077500178&set=vb.1585075318377954&type=3&theater

۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

جزوه تشعشع دفاعی - وظیفه ما در قبال بیماران ذهنی ( مهمترین بحث عرفان )

اين قضيه تشعشع دفاعي يكي از مهمترين مباحث موجود است و مهمترين بحث در عرفان خودمان هم هست، اما الآن شما نميدانيد كه ماجرا از چه قرار است ، الآن هنوز اهميت اين موضوع آشكار نيست، زماني آشكار ميشود كه
بحث ويروسهاي غيراُرگانيك به دنياي علم كشيده بشود، بحث اينكه ما بدانيم يك نوع ويروسهاي ديگري هم علاوه بر ويروسهاي ارگانيك يعني ميكرواُرگانيزم هائي كه ميشناسيم هستند، وقتيكه شناختيم بهداشت خاصي هم پيش مي آيد هماني كه الآن در اين دوره داريم راجع به آن صحبت ميكنيم، اينكه گفتيم تشعشع دفاعي در عرفان اهميت بسيار بسيار زيادي دارد از اين نقطه نظر است كه اولين قدم در خودشناسي اين است كه من ببينم خودم هستم و چيزي روي كله من سوار نيست، اگر اين راه را ميروم تحت تأثير كسي نيستم، اگر ..... من خودم هستم كسي نيست كه روي من نفوذ دارد، من واقعاً خودم اختيار كرده ام.


جزوه ترم چهارم - معرفی کنترل تشعشع منفی یک

حلقه طلب خیر در رابطه با خنثي کردن طلسم و جادو: كنترل تشعشع منفي يك براي رفع طلسم و جادو هست، اين مسأله كه فردي را درگير كرده بتواند ارتباط را قطع بكند، معمولاً اين قضيه دو جور صورت ميگيرد، يك حالت با استفاده از خود شبكه منفي است كه فرد را ميبندد، دقيقاً همين واژه بستن به كمك شبكه منفي، مثلاً فرضاً شما مي آئيد با تشعشع مثبت ١ بازميكنيد، قيچي ميكنيد، شبكه منفي ميآيد عكس اينكار را ميكند و ميبندد.
يك صورت ديگرش با كمك موجودات غيرارگانيك است كه عمدتاً با جن اينكار را ميكنند، شما اگركتب علوم غريبه را نگاه بكنيد، دستور احضار و تسخير روح و جن وجود دارد، تسخير يعني اين كه فرد، جن يا روح را دراختيار بگيرد و از آنها براي انجام مقاصدي كه دارد استفاده كند، روحهاي سرگردان و جن ها را با كمك اين قضيه تسخير ميكند و حالا تسخير كرده و يك لشكري از اينها را در اختيار دارد، خوب چكار بكند، يك چنين آدمي چكار بايد بكند با چنين توانمندي، مي آيد ازاينها اينجوري بهره برداري ميكند.
يكي مي آيد ميگويد كارم بسته است، كارگشائي ميخواهد، مي آيد به طلسم مربوطه اش مراجعه ميكند كه با كمك آن طلسم اين موجود غيرارگانيك مي آيد و كار خاصي را انجام ميدهد، يكي مي آيد ميگويد من ميخواهم قلبي را تسخير بكنم، مثلاً يكي را ميخواهم به من نميدهند، اين بابا هم ميگويد من قلبش را برايت تسخير ميكنم، يكي مي آيد احضار آدم زنده را ميخواهد، فلان دختر بيايد، فلان مرد بيايد و ... و مينويسد رويصفحه فلزي، ميگذارد روي آتش و انجام ميشود.
دعا نويسي همان اسب تراواست، يك پوشش است، فكر ميكنند كه دعا هست، نميدانند مكانيزمش شر است و رفتيم با يك شري درگير شديم كه ما هم به مقاصدمان برسيم، اما همه ما به نوعي مقصر هستيم چون اگر هم بگوئيم كه ما مورد تسخير قرار گرفتيم، ميگويند ميبايستي قلعه وجودي را ميشناختي و ميبستي ،خودت را ميشناختي و ميدانستي چي به چي هست، ميبايستي آگاه ميشدي، جرم ما نا آگاهي هست، گناه ما نا آگاهي هست، يعني هر بلائي به سر ما آمده ميگويند تقصيرخودت بوده، ميبايستي ميدانستي كجا رفتي، چرا رفتي، چرا او فهميده كه چه استفاده ياسوء استفاده بكند،پس او ازكجا فهميده، تو هم ميبايستي ضدش را ميفهميدي.
كنترل تشعشع منفي اجازه نميخواهد براي كسي كه انجام داده، كسي كه سفارش داده و كسي كه مورد سوژه هست ميتوانيد استفاده بكنيد، منتها به فرد فرد، يعني تك تيراندازي ،جمع را يكدفعه مورد اصابت قرار ندهيد تا دوره ٧، چون حمله مي آورد، بگذاريد تا در دوره ٧ حفاظ هايش را بگيريد بعد در روح جمعي چيزهاي جمعي را ميدهيم.


۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

جزوه ترم دوم - مفهوم پرستش؛

پرستش تعریف دارد، پرستش ابتدا به ساکن باور ایجاد میشود، بعد ایمان ایجاد میشود، بعد یقین ایجاد میشود، از اینکه فراتر برویم به یک جائی میرسیم که وادی پرستش است، یعنی دست فرد نیست، فرد حل میشود و در یک جذبه ای قرار میگیرد که اون اسمش پرستش است. الان من بگویم که میخواهم پرستش کنم، نه خیر این پرستش نیست، این یک ادا است که من میخواهم در بیاورم بیرون، پرستش خودبخود است،به اصطلاح در دنیای عشق، عاشق یک جائی به پرستش می افتد آیا دست خودش است، اگر عقل است که اون میشود عقلانی اما اگر از اون مرز عبور میکند که یک ماجرائی میشود که خدمت شما دارم توضیح میدهم لذا بحث عبادت این است که ما رسالتهای خودمان را پیدا بکنیم ( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند - الذاریات 56 ) عبد بودن الان یعنی چه؟ یعنی اینکه رسالتشان را پیدا بکنند و دنبل رسالتشان باشند

هوشمندی


جزوه ترم پنجم - دامنه حمله شبکه منفی

اين يكي از مقولات پيچيده است كه حمله دامنه اش تا كجاست، چه گستره اي را شامل ميشود، ما در مورد مسايل دروني حمله برايمان محرز است، ما اصولاً عمدتاً حمله را دروني ميدانيم نه بيروني، بعنوان مثال مي آئيم كنترل ذهن را اعلام ميكنيم، هفته بعد ميبينيم كه همان يك ذره ذهني هم كه داشتيم الآن نداريم، آن من خودش را ميزند به اين در و آن در و اصلاً شما به همان اندازه سابق هم نميتوانيد نگه اش داريد، اينجور كيس ها هست كه نام حمله به خودش ميگيرد.
حالا درمورد مسايل زميني دامنه حمله تا كجاها گسترده ميشود، شبكه منفي از چه عواملي استفاده ميكند براي تحريك ما، براي اين آزمايش و چقدر گسترده است و دامنه دارد نميدانيم، اگر شبكه منفي حمله كند، شبكه مثبت هم كمك ميكند و بالعكسش، من مدتهاست كه ياد گرفتم كه نه ميگويم حمله است، نه خوش شانسي است، هيچي نميگويم، يعني مسايل زميني را اينجوري يادگرفتم كه به ديد زميني نگاهش كنم، مسايل زميني كاملاً زميني است، مسايل آسماني كاملاً آسماني است اين قواعد خودش را دارد وآن هم قواعد خودش را دارد.
اما كلاً دنيا دار آزمايش است، اصولاً زندگي به صورت راندم طوري طراحي شده كه ما هر لحظه درمعرض يك آزمايشي قرار ميگيريم، به هيچ عنوان مسايل كار زميني را من عادت كردم كه بصورت زميني صرف نگاهش ميكنم، اين يك حسني دارد و آن هم اين است كه در هر مرحله اي متوجه ميشويم كه خودمان چكار بايد بكنيم و يك استدلالي را كه به ما بدهد ولي در صورتيكه بياندازيم گردن شبكه مثبت يا منفي همش بايد حرص بخوريم كه چرا حمله كرد، چرا فلان شد، بهر صورت اين مطلب خيلي مهم است.
مثلاً ما الآن اگر برويم درب بيمارستان سوانح، دادسراها، پليس و .... ميبينيم كه مردم مشكلات زيادي دارند و ما درجريان مشكلاتي قرار ميگيريم كه واقعاً حيرت انگيز است، آنهائي كه نه اصلاً ميدانند عرفان چيه و ... چيه، ولي ميبينيم كه در معرض چه مسايل پيچيدهاي قرار دارند، خوب آنها چرا، اگر ما بهاي حرف و نيتمان را داريم پرداخت ميكنيم پس آنها چي، ما در معرض هستيم منتها وقتي مسلط هستيم كمتر ضربه ميخوريم، وقتي مسلط نيستيم ضربات ثانويه هم خودش ضايعات زيادي از ما ميگيرد، يعني بد شانسي روي بد شانسي ولي ما فقط بهاي يك بد شانسي را ميدهيم، ديگه بهاي بد شانسي دوم را نميدهيم، مثلاً ماشين ما تصادف كرده، هزينه تصادف را ميدهيم ولي آن فردي كه آدم معمولي است هزينه تصادف را داده و تا شش ماه هم حرص ميخورد كه چرا زد به ماشين من، چرا حواسم نبود و چرا ...


جزوه ترم پنجم

دلایل قطع حلقه
هدف از قطع حلقه توسط هوشمندي:
١- يكي آزمايش رسيدن به توانائي لازم ما هست: يكي اينكه اصلاً ببينند ما خودمان به چه توانائي بالاتري منهاي تسهيلات رسيديم، تا دستشان روي سر ما هست كه خوب همه چيز عالي است، دستشان را بردارند ما چطوري هستيم ، چقدر پيشرفت كرديم و اين يك فرصتي است براي ما تا خودمان را محك بزنيم
٢- يكي هم جلوگيري از غرور منيت ما ميباشد: و يك مطلب ديگر جلوگيري از غرور منيت است، ما بعد از يك مدتي بر اساس آن حمله هاي دروني كه ميشود كه از اين زاويه وارد ميشود كه ديدي چقدر كنترل ذهنت خوب است، بعضي مواقع شده ما يك چيزي گفتيم به خودمان مثلاً ميگوئيم عجب كنترل ذهنم خوب است، تا گفتيم ميبينيم كه از دستش داديم اصطلاحاً ميگوئيم كه خودمان را چشم كرديم، دراين رابطه در واقع اين حرف ما نبود، حرف شبكه منفي بود كه عجب كنترل ذهنم خوب شده منتها به زبان من گفت، تا گفتم قطع شد، بنابراين در هر مورد طبق اين ترفند چنين حالتي براي ما پيش مي آيد.

جزوه ترم پنجم

چرا حلقه خاص خودش؟
مثال: اگر يك نفر اسلحه دستش باشد مثلاً يك قبضه مسلسل آيا او مسلح است يا نه؟ هم مسلح است و هم مسلح نيست، مسلح است اگر در مقابل انسان قرار بگيرد و مسلح نيست اگر در مقابل تانك قرار بگيرد. يك موقع ميخواهيم به يك نفر تشعشع مثبت بدهيم، اين يك قضيه است و يك موقع ميخواهيم از خداوند كه اين بشريت را هدايت كن، اينجا مانند آن است كه با اسلحه مسلسل جلوي تانك ايستاده باشيم، ميبايستي با سلاح متناسب جلوي تانك ايستاد، نه با مسلسل، با مسلسل جلوي تانك ايستادن يعني قرار گرفتن در مسلخگاه، بنابراين ابزار و لوازم خاص خودش را ميخواهد و ما بايد در حلقه خودش قرار بگيريم.
اگر در حلقه خودش قرار گيريم به همه چيز اشراف خواهيم داشت و ميدانيم كه چكار داريم ميكنيم، ميدانيم كه اطلاعات ستادي چيست، ولي اگر در حلقه خاص خودش قرار نگيريم نه تنها كاري انجام نميشود بلكه اگر در اين حالت جداً دعا بكنيم شديداً از ناحيه شبكه منفي مورد حمله قرار گرفته و صدمه ببينيم.
در تيمارستانها خيلي ها را ميبينيم كه حرف هاي بزرگي ميزنند در حد يك پيامبر حرف ميزنند، عده اي مشاعر خود را از دست داده اند، بخاطر اينكه خواسته هاي بزرگي داشتند و بدون داشتن اطلاعات ستادي و شناسائي از منطقه و بدون تجهيزات لازم رفته اند در ميدان كارزار:
طریق عشق پر آشوب و آفات است اي دل بیافتد آنكه در این راه با شتاب رود - حافظ
طريق عشق براي خود شكارهاي ستادي خاص خودش را ميخواهد، بنابراين براي اينكه اين صدمات شامل حال ما نشود و حفاظهاي لازم را داشته باشيم و از همه مهمتر گرائي كه به ما داده اند به هدف اثابت بكند ما بايد درحلقه خودش و با حفاظ مخصوص خودش اينكار را انجام بدهيم.


۱۳۹۳ آذر ۲۴, دوشنبه

«ظلم پایدار نخواهد ماند».

دیروز، 24 آذر 1393، جمعیت قابل توجهی از مردم فهیم هم میهن (با تعدادی افزون بر جمعیت معترض 27 آبان 1393)، با تجمع در مقابل زندان اوین و سپس، پیوستن به تحصن سرکار خانم نسرین ستوده در مقابل کانون وکلا، خواهان «آزادی اندیشه» و «آزادی استاد محمدعلی طاهری» شدند و نشان دادند که در مقابل ظلم به این زندانی بی گناه عقیدتی، بی تفاوت نخواهند بود.
شعارهایی که در گردهمایی مقابل زندان سر داده شد، عبارت بود از:
1- آزادی اندیشه حق مسلم ماست
2- استاد مهربانی آزاد باید گردد
3- ما طاهری و طاهری از ماست بدانید/ اعدام گناه است به آن دل نسپارید
4- از عشق بگویید؛ وطن تشنه عشق است
5- افساد همین است که او زنده نماند/ اعلام کنیم این همه قانون شکنی را
مقابل کانون وکلا، سرکار خانم ستوده، با حمایت از حقوق استاد محمدعلی طاهری، اظهار داشت:
«امیدوارم خواسته بر حق ما برآورده شود. غیر از شاگردان آقای طاهری که از صبح جلوی زندان اوین بودند، برای آزادی ایشان تلاش می کنند و برای جلوگیری از صدور حکم ظالمانه ای که علیه ایشان در جریان است؛ پرونده ای که پس از چهار سال بازداشت ایشان تشکیل شده و ایشان را با خطر صدور حکم اعدام مواجه کرده است، غیر از من در جمع حاضر اعضای دیگری از کمپین دفاع گام به گام تا لغو اعدام، جناب آقای جباری عضو این کمپین و جناب آقای مفتی زاده از هموطنان کرد ما درجمع حضور دارند و همگی خواهان توقف ادامه پرونده سازی علیه آقای طاهری هستیم.
با پلاکاردهایی که در دست گرفتیم، نظرمان را اعلام کردیم. همچنین می خواهیم که هر چه زودتر به این پرونده سازی خاتمه داده شود و آرامش به جامعه هموطنان ما که تعداد زیادی را تشکیل می دهند، برگردد و هر چه زودتر آقای محمد علی طاهری که به دلایل اعتقادی در زندان به سر می برند، آزاد شوند.
من تا ساعت دوازده هستم و آرزویم وحرف آخرم این است که چنین اتهامی نباید علیه آقای طاهری مطرح شود. نباید حکم اعدام برای ایشان صادر و اجرا شود، به هیچ وجه. ممنون، من هم برای شما طلب خیر می کنم».
سوال: تکلیف ایشان چه میشود؟
پاسخ: «تکلیفشان همین طور که غیرقانونی پرونده تشکیل شده باید به همان روش هم جمع شود. کاری که مسئولان یک حکومت، غیر قانونی انجام می دهند، باید با نتایج کار غیر قانونی شان، مواجه شوند. بنابراین، اجازه بدهید خودشان یک پرونده ای را که غیر قانونی تشکیل داده اند، جمع کنند».

مرام رندی

خلاصۀ تصویری اساسنامۀ عمومی عرفان کیهانی قسمت 4
(اصلهای شماره 21 تا 30):


۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

جزوه ترم هفتم - فرق تشعشع با شعور

سوال؛ فرق تشعشع و شعور چیست؟
جواب؛یک جائی از تشعشع منظورمان از تشعشعات انرژی و ماده و تشعشع فیزیکال است، مثل تشعشع رادیواکتیو، تشعشع امواج مادون قرمز، ماورای بنفش و ... یعنی منظورمان تشعشع ماده و انرژی است، البته ماده هم تشعشع دارد، چون ماده هم انرژی است، ماده انرژی متراکم است لذا همه چیزهای مادی وهم در واقع تشعشع دارند، یک جایی منظورمان تشعشع شعوری است،بخشی از چیزها هست که تشعشعشان شعوری است، مثلا به یکی برخورد میکنیم، یک دفعه موج اضطراب ما را میگیرد، ممکن است بشر هیچ وقت نتواند تشعشعی را بگیرد ( منظور ثبت کند یا آشکارش کند ) و بگوید این تشعشع اضطراب آن شخص است، چون در واقع شعوری دارد آن مسئله را انتقال میدهد، البته این تشعشعی هست که آثار فیزیکی هم خواهد داشت، یعنی اگر در همان لحظه نوار مغزی گرفته شود میبینیم که نوار مغزی متفاوت خواهد بود با قبلش اما شعور را هرگز انسان نخواهد توانست اندازه گیری بکند و آشکار بکند.
ممکن است در آینده نزدیک چیزهای دیگری را هم کشف بکند در اندازه گیری امواج انرژی و ماده، البته میبینیم که الان یک نظریاتی هم آمده که برای شعور، موج میکشند و یا در تعریف شعور را از ذراتی مثلا به نام ... میدانند، اصلا تا گفتیم شعور از ذرات و اسم ذره را آوردیم، یعنی اینکه شعور را از جنس ماده و انرژی تعریف کردیم،یعنی در واقع جریانات فکری است که میگوید شعور ولی باز هم شعور را از جنس ماده و انرژی میداند، شعوری که ما میگوییم با شعوری که یک عده ای میگویند فرق دارد. آنها هنوز در گیر و بند ماده و انرژی هستند، فهمیده اند که یک چیزی هست ولی نمیتوانند از ماده و انرژی فراتر بروند، باز در ماده و انرژی گیر هستند، اگر به مطالبشان مراجعه کنیم میبینیم که دوباره برای شعور موج میکشند، دوباره تعریفهای طول موج، فرکانس، قاطی شدن طول موجها،التقاط شعورها با التقاط امواج را مطرح میکنند و ادراک دارند.
پس ما داریم میگوییم که شعورهای مختلفی وجود دارد، شعور سلولی ناقص و معیوب و شعور سلولی سالم، تشعشع چیزی است که به کلام ما کمک میکند و ما وقتیکه میگوییم تشعشع، یک برداشت فیزیکی داریم، ما در یک میدانی قرار گرفتیم و این فقط به مفاهیم فیزیکی ما کمک میکند، شعور و تشعشع عین هم هستند.



از دانستگی تا تجربه

آن طور که من میفهمم ما در بهشت ناآگاهی نیز آگاهیم ، مسئله سر آشکار شدن این ، آگاهیست ، اینکه گفته میشود از بهشت ناآگاهی است که به سمت بهشت آگاهیست ، در واقع ما از اول میدانیم که عادل ، رحمان و رحیم هستیم ، منتها دانستن با تجربه کردن دو طیف متفاوتی هستند 

، بنابراین در عالم بالا میدانیم و در عالم پایین تجربه میکنیم برای مثال در عالم بالا میدانیم که فردا برای تک تک ما چه اتفاقی افتاده است و در عالم پایین تجربه میکنیم که چه اتفاقی می افتد ولی در عالم بالا میدانیم که چرا این اتفاق افتاده است ولی در عالم پایین نمیدانیم قضیه از چه قرار است بنابراین اگر تجربه عالم پایین با دانستگی عالم بالا به وحدت برسد این میشود همان آشکارسازی عالم بالا به عنوان اصل و چرایی وجود در تجربه عالم پایین که دیگر نه عالم بالا معنایی خواهد داشت و نه عالم پایین و زندگی در جریان اصلیش خواهد بود شما مفهوم زمان حال را بیشتر لمس خواهید کرد.

میتوان چنین نیز گفت ما وقتی از عالم بالا جدا میشویم در واقع فقط از دانستگی خود(هوشمندی) جدا شدیم و در عالم پایین دانستگی ما (هوشمندی) به عنوان بستر حرکت ما ، مربی ما ، همان صفت پروردگار ما ، که ما آن دانستگی را در امکان تجربه کردن می یابیم .

یک مثال کلی بزنم ، مثل این میماند که ما خانه ای را بسازیم و اینکه قابلیت ساختن آن خانه یک مسئله و همچنین برای چه هدفی آنرا میسازیم نیز خود مسئله دیگر است لذا در ابتدا طبق دانش خود ما ، آن خانه را میسازیم و هنگامی که وارد آن خانه میشویم نه بنایی را میدانیم و نه اینکه چرا این خانه وجود دارد را ، و ما در پی جمع کردن نان و میوه در یخچال هستیم بدون اینکه بدانیم چرا در آن خانه هستیم ، به نظر شما خنده دار نیست بنابراین ما یک هدف حقیقی داریم که در اینجا غافل از آن و هدف های ما غیر از آن انگیزش چرایی وجود خانه ، کاذب هستند .

میتوان اهمیت سنسورهای فراذهنی را در اینجا بدانیم که از اول به صورت بالقوه تعبیه شده اند چرا که بتوانیم با دانستگی روز اولمان در غالب تجربه آنرا بیابیم دوستان عزیزم شاهد باشیم تا یادآوری شود.


جـــبـــروت ( محمد علی طاهری )

زیباترین پاراگرافی که از استاد عشق خوندم :
خداوند از یک سو وجود را به هستی هدیه کرده است و از سوئی دیگر همه چیز را به آغوش خود می‌کشد تا مخلوقش از لطف و مرحمت او دور نباشد. زیرا او رحمان است و رحیم؛ او عاشق است و عشق او در بر گیرنده‌ی هستی. این عشق از مبدئی جریان دارد که نه در بند مکان است و نه در بند زمانی و نه تضاد! پس همان دم که عشق می‌ورزد و هدیه می‌کند چون در قید زمان نیست،باز پس می‌گیرد و در آغوش می‌کشد و به عبارتی دیگر،هیچ یک ازین دهش ها و باز دهش ها بر دیگری تقدم ندارد. همه چیز و همه کس دور از او و در آغوش اویند.
بنابرین از اوئیم و روانیم به سوی او و از هر طرفی مشمول عشق او.
این است اساس هستی : رحمانیت و رحیمیت؛ به عبارتی دیگر عشق است و عشق؛ عشقی که علت همه علتهاست!
زیرا اگر انگیزه‌ی خلقت بر پایه عقل بود(نه حب و بخشش الهی)، لازم بود تا خلقت منفعتی برای خالق ایجاد کند؛در حالی که خالق بی نیاز است. این عشق و حب است که نیاز به علت ندارد و منفعتی را دنبال نمی‌کند.
این عاشق است که می‌بخشد نه عاقل!
لاابالی عشق باشد نی خرد
عقل آن جوید کزآن سودی برد
"مقالهء خدای عاشق و عشق،استاد محمد علی طاهری"

حمایت از استاد محمدعلی طاهری

این ویدئو، گزارش تصویری کوتاهی از پویش های مردمی است که تا کنون در حمایت از استاد محمدعلی طاهری، بنیانگذار عرفان کیهانی (حلقه) و دو طب مکمل فرادرمانی و سایمنتولوژی و پوشش رسانه ای وضعیت ایشان صورت پذیرفته و نه تنها به طور فزاینده ای در حال گسترش است، بلکه تا آزادی این زندانی بی گناه و همه زندانیان عقیدتی، ادامه خواهد یافت:
در حال حاضر، استاد محمدعلی طاهری، در وضعیتی بحرانی و نگران کننده، دست به اعتصاب غذا زده است و حمایت مردم از حقوق این دگراندیش بی گناه، نقش تعیین کننده ای در نجات جان ایشان و سرنوشت همه زندانیان عقیدتی خواهد داشت.
لطفا در انتشار این ویدئو، کوشا باشید و به هر نحو ممکن، همه اقشار مردم را با وضعیت ایشان، آشنا و آنها را در حرکتهای اجتماعی، با خود همراه فرمایید.

استاد طاهری

ماجراي مربی ها و امانت داری آنها هم یک بازی است؛ این تسهیلات را به فرد داده اند تا بازی کند و امتحان پس بدهد. شما خیلی نگران هستید که مبادا کجروي يا خيانتي صورت گيرد!
در حاليکه باید چنين شود! یعنی باید آزادی عملی وجود داشته باشد تا
«... لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم ... شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد» محقق شود.
اگر قرار باشد همه را در منگنه بگذارند که نه بتوانند تخلف کنند و نه ...، این دیگر آزمایش نیست! شما باید دست افراد را باز بگذارید. ظاهراً یک عده از دور نگاه کرده، می گویند: «ای وای! این مجموعه از دست رفت» ولی در واقع، باید چنین باشد!
«از سخنرانیهای استاد طاهری»

۱۳۹۳ آذر ۲۲, شنبه

اصول عرفان کیهانی


ﻣﮑﺘﺐ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ

ﻣﮑﺘﺐ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ “ ﻓﺮﺍﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ” ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻭﺳﯿﻠﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺗﺎ ﺿﻤﻦ ﺗﺤﻘﻖ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺗﺤﻮﻝ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺑﯿﻨﺸﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﺷﯿﻮﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺿﻤﻦ ﺩﺭﻣﺎﻥ، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺒﺪﺍ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﻭ ﯾﮏ ﺷﻌﻮﺭ ﻻﯾﺰﺍﻝ ﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ، ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﺎﺯ ﺠﺎﺩ ﺁﻥ ﺗﺤﻮﻝ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺑﺨﺶ ﮔﺮﺩﺩ . ﻣﺸﮑﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻋﺪﻡ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻋﻤﻠﯽ ﺑﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻨﺒﻌﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺷﯿﻮﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻭﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩ، ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﻬﺎﺭﺕﻫﺎ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺭﻭﻧﺪﯼ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﺗﺠﻠﯿﺎﺕ ﺍﻟﻬﯽ ﭘﯽ ﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺑﯿﻨﺸﯽ ﻻﺯﻡ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﮎ ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﯼ، ﺗﺤﻮﻻﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﯾﺪ.
طلب خیر در روح جمعی