۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

جزوه ترم چهارم

تغییرات تضاد در چرخه جهان دو قطبي: فراموش نكنيد ما نسبت به هستي آيا طفل هستيم يا نيستيم، لذا آيا يك طفل ميتواند راجع به زندگي پختگي داشته باشد، اصلاً برداشت يك بچه دو ساله اززندگي ، شغل و... چيست.
يك بچه به يك موتور ماشين نگاه ميكند ميبيند يك چيزهائي ميچرخد،آيا همه روابط اين موتور را ميتواند بفهمدكه چيست ،نميتواند بفهمد.ولي آيا همه اين موتور هستي را ما ميتوانيم اجزايش را در بياوريم بيرون،مسلماً اينجوري با چشم ظاهر بين نميتوانيم و بايد به باطن برويم و چشم باطن بين پيدا بكنيم.كليت قضيه را ما تا يكجائي ميتوانيم دنبال بكنيم و ازيكجائي به بعد را بايد رها بكنيم:
كارما نیست شناسائي راز گل سرخ كار ما شاید این است كه در افسون گل سرخ شناور باشیم كار ما شاید این است كه پي نیلوفر پي آواز حقیقت بدویم پشت دانائي اردو بزنیم - سهراب سپهري
ما داريم الآن با ملاكها و معيارهاي كه اينجا سراغ داريم سؤال ميكنيم و هرچه ميرويم بالاتر سؤالات ما كمتر ميشود،هرچه ميرويم بالاتر چون تضاد كاهش پيدا ميكند، سؤال كاهش پيدا ميكند ، آخر فقط ميماند يك سؤال و اگر پاسخ اين يك سؤال مثبت باشد جنتي ميشويم،جنت من(وَادْخُلِي جَنَّتِي و در بھشت من داخل شو - فجر ٣٠ ) ، لاتضاد ديگر سؤال مطرح نيست،عدل معني نميدهد، رحمان، رحيم، نام و هيچ صفتي آنجا معني نميدهد، يعني حالت بيسؤالي را نميتوانيم دركش بكنيم و بعد از آن ميخواهد چه جوري بشود ، با ذهن فعلي ما قابل ادراك نيست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر