۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه

تعیین کننده نهائی !

حی علی خیر العمل، تعیین کننده نهائی دوستی ما با عالم بالا میباشد و در غیر این صورت چرب زبانی کاری ندارد و همه قادر به انجام آن هستند. رفاقت عملی تضمین کننده رفاقت زبانی است، بدون رفاقت عملی، رفاقت زبانی نیز فاقد ارزش است. اما وقتی که انسان میخواهد نسبت به رفاقت خداوند، کار عملی انجام دهد، به این نکته برمیخورد که خداوند به هیچ یک از کارهای ما نیازی ندارد و در بی نیازی مطلق است.

زعشق ناتمام ما، جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را (حافظ)

پس در این صورت چه باید کرد ؟
جواب: کارهای عملی مثبت انسان باید معطوف به تجلیات او که جهان هستی است، شده و انسان یکی از این تجلیات است که باید خدمت عملی ما شامل این بخش گردد. لذا در دنیای عرفان گفته میشود:

عبادت به جز خدمت خلق نیست. و همچنین گفته میشود:
حی علی خیر العمل !

دوره 1 - استاد طاهری

حکمت زکات، خمس

بنابراين در همه‌ اديان دنيا پيش‌بيني‌هايي شده براي عام، .......نه اختصاصاً نفر به نفر بلكه عام؛ ......گفتند فرض كنيد روزه، نماز، انفاق، زكات و در پشت هر كدام از اينها معرفتي خوابيده بوده، ......
فرض كنيد در زكات آنچه را كه از هستي مي‌گيري........ بتواني به هستي در قبالش يك جبراني داشته باشي. ......
علم گرفتي زكات علم را بدهي، ......استعداد داري زكات استعدادت را بدهي، ......ثروت داري زكات ثروتت را بدهي، ......زيبايي داري زكات زيبايي‌ات را ......و... آنچه كه احساس مي‌كني كه طبيعت، هستي در اختيار تو، به صورت ويژه‌اي رسيده است،
سلامت هستي زكات سلامتي. .....بنابراين ما از طريق فرضاً زكات، يك مراوده‌اي را با هستي برقرار مي‌كنيم ......اين چرخه متوقف نمي‌شود، ......دريافت شده، مي‌آيد.
لذا اينجا كمك مي‌كند به جاري شدن، ......جاري شدن موجي از آگاهي‌ها ......و چيزهايي كه هستي با ما در مراوده است. ......همه اين مسائل در واقع همين ماجراهاست...... و قرار بوده كه ما به نحوي از انحاء به همين قضايا برسيم.
اما يك تفكري مي‌آيد اينها را به عنوان رفع تكليف عنوان مي‌كند، ......لذا من با كراهت تمام دست مي‌كنم در جيبم يك پولي در مي‌آورم، .....اين دستم اين را مي‌گيرد،
مي‌خواهم يك زكاتي را بدهم، مي‌خواهم فرض كنيد خمسي را بدهم.
فرضاً در مورد خمس اين هست كه براي اين كه ما فقيري نداشته باشيم.
يتيم، مسكين ......«اَنَّما غَنِمتُم مِّن شَي‌ْءٍ فَاَنَّ لِهِ خ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُربي واليَتامي و المَساكينِ وَ ابْنِ ‌السَّبيلِ» (انفال 41)
يعني براي اينكه ما مسكين و در راه مانده و بي‌سرپرستي نداشته باشيم اين قضايا تعريف شده است.
اما ممكن است ما به صورت رفع تكليف .....يعني براي جلوگيري از غضب الهي و ترس از مرگ و ترس از جهنم و ... به اين مسايل نگاه كنيم،
اين طبيعتاً ارزش معنوي كار از دست مي‌رود. .......من براي اينکه نيندازنم در جهنّم مي‌خواهم اين پول را بدهم،...... اگر مي‌دانستم نمي‌روم جهنم اين پول را نمي‌دادم.
اگر مي‌دانستم خدا غضبم نمي‌كند، نمي‌دادم...... ولي اين ماجرا فراتر از اين است
و در واقع قرار است كه بدون اينكه من احساس ترس كنم...... با ميل و رغبت و با همه‌ وجودم در همچين ماجرايي شركت كنم. .....پولي را هم كه من مي‌دهم تشعشع منفي رويش سوار است !.....و هر كسي هم بگيرد..... يعني از آن پول خيري نمي‌بيند،
چون تشعشع نارضايتي و تشعشع منفي من پشت سر آن پول هست.!....
ولي وقتي كه آن پول را من با ميل و رغبت براي ارتقاء خودم دارم پرداخت مي‌كنم، همه چيز مثبت است و همه چيز در يك فضاي مثبتي جريان پيدا مي‌كند.......
س: ........ ج: همه‌ اينها و مسايلي كه صحبت شده بعداً سر فرصتي مي‌توانيم مورد بررسي قرار بدهيم ببينيم چرا اينطور است. ......مثلاً يكي از دلايل آلودگي به موجودات غيرارگانيك، .....تشعشعات منفي چيزهايي است كه به سمت ما مي‌آيد..... هر چي!
يعني اين ورودي و خروجي حساب و كتابي دارد .......و از يك حساب و كتاب‌هايي تبعيت مي‌كند .....و دلايلي كه مي‌بينيم همه‌مان، .......همه آلوده‌اند، ......يعني 7 ميليارد انسان همه با هم يك جوري درگيرند،...... همه با هم يك جوري قاطي هستند .....و خودشان همچنين هر چقدر هم دارند احساس خوشبختي نمي‌كنند، .....دلايلش اين است كه اين مفاهيم ارزش خودش را از دست داده است.
آن هم به اين خاطر است كه ما نيامده‌ايم از يك زاويه‌اي‌ با آن آشنا شويم كه در نهايت به معرفتش پي ببريم، .....با ميل و رغبت يك حركتي را انجام بدهيم، .......
آن حركاتي هم كه انجام مي‌دهيم از روي ترس است فاقد ارزش است. .....
و بهره‌اي هم براي كسي كه دارد انجام مي‌دهد ندارد، .......
چون براساس ترس بنا شده است و كار گذاشته شده است.......
لذا در اين مسيري كه ما مي‌رويم از ابتدايي‌ترين مسايل يكي اين است كه ديدگاه ما نسبت به كارهايي كه در جهت ارتقاء خودمان انجام مي‌دهيم .....به يك ديدگاه درستي تبديل شود ......و از اين بابت شعور الهي هم به ما كمك مي‌كند،
يعني آماده است كه انگشت بگذارد، دست بگذارد،...... مثل همين كاري كه در اين دوره براي عباداتمان انجام داده ......و انگشت مي‌گذارد، ترمز مي‌كشد،....... مي‌بينيم نمي‌توانيم انجام بدهيم. ........
چرا نمي‌توانيم انجام بدهيم؟ .....حتماً علّتي دارد،..... درست است؟
حتماً علّتي دارد، .....علتش را بايد پيدا كنيم، ......برگرديم به خودمان نگاه كنيم.
با زور انجام مي‌دهيم؟...... با كراهت انجام مي‌دهيم؟ ....به خاطر رفع تكليف انجام مي‌دهيم؟ ....به خاطر ... درست است؟ حتماً علّتي دارد، بدون علّت نيست.
س: تا كي طول مي‌كشد؟
ج: الان من آمار گرفتم كه شما بدانيد، براي يكسري از دوستان ترمزدستي را خواباندند، بلند كردند خواباندند. ما الان دوستاني داريم،..... دوستان جلوتر از شما گزارش به ما مي‌دهند مي‌گويند...... كيفيت عبادات ما خيلي ارتقاء پيدا كرده است.
پس اگر آنها را داريم،..... اين طرف قضيه را كه ما نمي‌توانيم بگوييم چقدر؟
بستگي دارد فرضاً اين خانم كه خودشان اعتراف مي‌كنند بخاطر رفع تكليف است، ممكن است همين الان تصميم بگيرند كه ديگر به صورت رفع تكليف نگاهش نكنند بلكه براي ارتقاء خودشان. .....اگر براي ارتقاء خودشان در آن چيزي مي‌بينند دنبال كنند .
ترم دوم، جلسه پنجم، زنگ اول‬

عالم تک قطبی

آدم برای ورود به عالم تک قطبی باید لا تضادی را به تضاد ترجیح بدهد. در عالم تک قطبی دوئیت وجود ندارد و همه چیز واحد است.
هست در پس پرده گفتگوی من وتو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
این پرده یا حائل بین رب و آدم، پرده تضاد یا ابلیس است و به محض اینکه آدم در رضوان لا تضادی را به تضاد ترجیح دهد، به رب خود می پیوندد (که خداوند از آن به جنتی یاد کرده است)، بنابراین با او یکی می شود.
تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو از آنم همه تو

۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

هدف از همفازی کیهانی (آشتی بیرونی)

جزوه ترم دوم مربیان صفجه 6
هدف از همفازی کیهانی (آشتی بیرونی)
هدف ما از همفازي كيهاني در واقع تحقق بخشيدن به آشتي ما با هستي است، يعني برويم ببينيم كه تن اصلي ما چيست و در اين صورت نتيجه اي كه ميخواهيم از اين قضيه بگيريم نتيجه اي است كه يك دركي براي ما پيش مي آيد كه غير قابل تعريف است ولي ما متوجه ميشويم كه دريك آشتي قرار گرفتيم، نگاه ما به يك درخت با نگاه ديروزمان فرق ميكند، نگاه ما به كوه و ... به همه مظاهر هستي، به آسمان ديروز يكجور نگاه ميكرديم، امروز يكجور ديگر نگاه ميكنيم.
در اين اتصال ما وارد يك حلقه اي ميشويم در اين حلقه ما همفازي كيهاني كه در واقع همان نزديك شدن به درك وحدتي هست كه راجع به آن صحبتي كرديم را داريم و بدون اينكه نيازي باشد ذكري، مانترائي گفته باشيم در ما ارتعاشاتي آغاز ميشود كه اين ارتعاشات ممكن است دامنه اش بسيار زياد يا كم يا به عبارتي فركانس زياد، فركانس كم و در هر بخشي از وجود ما شروع بشود و بعداً انتقال پيدا بكند و اين مسأله را اتوماتيك براي ما اعمال بكنند و ما بدون اينكه لازم باشد كه چيز خاصي داشته باشيم اين قضيه را برويم دنبالش، البته در نهايت حصول نتيجه اهميت دارد، مسأله خود ارتعاش چيزي نيست، حصول نتيجه براي ما اهميت دارد، اين را ما ميرويم داخلش.
يك موضوع ديگر هم احتمال دارد كه ما فركانسهاي شنيداري هم داشته باشيم يعني اين فركانسها در يك جائي در محدوده اي قرار بگيرد كه شنيداري باشد و شما ببينيد كه مثلاً بازوي شما دارد صدا ميدهد مثلاً يك صدا داريد از داخل ساعدتان ميشنويد، بعنوان مثال من اين را ميگويم كه به اصطلاح همه چيز را با هم گفته باشيم، پس اين فركانسها ممكن است يك جائي به مرحله شنيداري و يك جائي هم به مرحله ديداري باشد و ما نور، رنگ و اينها را ببينيم چون ميدانيد فركانس با تغييرش ميتواند شنيداري و ديداري بشود و بهر صورت شما آن را مورد تجربه قرار بدهيم.


۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

جزوه ترم دوم مربیان صفحه 50

تعریف انسان سالم بر اساس شعور عشق
انساني نيست كه عاشق نشود، محال ممكن است مگر اينكه مشكل عقلاني داشته باشد، يعني از نظر عقلاني عقب باشد كه اين تجربه را نداشته باشد، عشق پايه اش قضيه عقل است، اين همه آدم تجربه عشق را دارند، اما چند تا ليلي و مجنون داريم، اين پله ها قطعاً هست، تعقل غريزي را يك كسي هم كه عقب مانده است هم اين را دارد، بطور غريزي اين را تا يك حدودي دارد ولي از اينجا به بعد در واقع پله آخر است كه انسان ميخواهد خودش را بكشد بالا، پله بالائي است كه در رسالت ماست كه خودمان را به آن برسانيم، لذا اگر تعريفي قرار باشد از انسان سالم داشته باشيم، انسان سالم انساني است كه ذوق و شوق، وجد و سرور، ايثار و فداكاري و .... قابليت حيرت كردن داشته باشد.
مثلاً شما حسابش را بكنيد موجودي كه قابليت حيرت كردن نداشته باشد چي ميشود، قابليت كمال هم پيدا نميكند، لذا بحث درك و فهم پله هاي بالائي است كه مشكل راه ما شده، دنبال نكردند، به ما هم نگفتند دنبال كنيد، فقط به ما گفتند،نهايتش عقل، البته گفتيم بدون عقل هيچ چيزي وجود ندارد، لازم است ولي كافي نيست، در نهايت ما با عقل، تنها ميشويم يك روبوت، ميشويم يك آدم ماشيني، اما چيزي كه به ما معنا قرار بوده بدهد چيه، عشق است كه دنبال ما بودند، به اين علت دنبال ما بودند كه ما حرف جديدي براي هستي داريم و قرار است حرف جديدي بزنيم، خوب در اين مورد پس انسان سالم انساني است كه قابليت ذوق، شوق، وجد، سرور، حيرت و تعجب و همه اين چيزها را داشته باشد.


۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه

فلسفه­ ی غیبت و مفهوم انتظار

محمدعلی طاهری

به نام خدا

در هر فرایند آموزشی، لازم است استاد بعد از روشنگری درباره­ ی مباحث مورد نظر خود، مدتی شاگردان را با آنچه آموخته اند، وا گذارد تا در مدت غیبت او، فرصت کافی برای به پختگی رسیدن و کاربردی کردن آن آموزه ها فراهم گردد. انتظار شاگرد برای ملاقات دوباره با استاد (در مدت غیبت) خود یکی از عوامل تأثیر گذار بر این پختگی است. با توجه به این که در دوران غیبت، به دلیل عدم امکان ارتباط مستقیم با استاد احتمال بروز غفلت هائی از سوی شاگردان بسیار زیاد است، این پرسش مطرح می شود که با وجود امکان غفلت، این پختگی چگونه محقق می گردد؟

دوراه­ی غیبت، از این جهت که با انتظار همراه است، می تواند بر سازندگی و پختگی شاگردان مؤثر باشد؛ چرا که اگر این انتظار در جهت هدف صحیحی باشد، تلاش شاگردان مفید واقع می شود. بنابراین، انتظار محکی برای میزان فهم و درک آموزه­ها محسوب می گردد و اصل «شاگرد در انتظار» به عنوان یکی از اصول رشد و تعالی ضرورت می یابد.

این که شاگرد می داند که معلم خواهد آمد و او در مقابل آموزه هایش باید پاسخگو باشد، عاملی است برای اینکه در زمان غیبت اقدام مثبتی درجهت به ثمر رساندن این آموزه ها انجام دهد.

دوران غیبت استاد علاوه بر آن که مرحله­ی آمادگی برای یک آزمون نهائی است، خود نیز یک مرحله امتحان است. در تمام ادیان «امتحان» را با «انتظار» قرین کرده اند؛ امتحانی که زمانش معلوم نیست ولزوم آمادگی بشر در هر لحظه را می طلبد.

صِرف وجود یک ولی خدا در بین مردم، هیچ گاه باعث نجات آن مردم نشده است؛ مگر این که آن ها به درک او رسیده و آمادگی بهره مندی از آموزه هایش و اجرای آن ها را داشته باشند. چنین درکی مستلزم داشتن «مقام صدق» است.
«مقام صدق» مرحله ای از مراحل هدایت باطنی است که در آن، فرد هر آنچه را که حق است، تصدیق می کند و می تواند حق را از نا حق و سره را از ناسره تشخیص دهد.

حقیقت دعا برای ظهور، این است که ما از امتحان بزرگ عهد آخر باکی نداریم و برای شاگردی در محضر آن معلم عالی رتبه آماده هستیم. باز تاب شعوری این خواسته از طریق آئینه­ ی روح جمعی بر معرفت و ادراک بشریت تأثیر می گذارد و بر اساس قانون بازتاب، بر بُعد زمینی واقعه­ ی ظهور نیز مؤثر است. وقتی برای ظهور منجی به طور ظاهری دعا می کنیم، مانند هر دعای ظاهری دیگری بی تأثیر است؛ اما وقتی با تمام وجود و با معرفت این دعا را مطرح می کنیم، با ایجاد تحول در میان مردم و افزایش زمینه های ادراکی آن ها، به اجابت نزدیک می شود‬