۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

‫عشق به اولیاء الله

عشق به اولیا الله باید معنی شود. علاقه به آنها به چه منظور؟

بطور کلی توجه و علاقه ما به پیامبران و ائمه از این جهت است که آنها کانال جاری شدن هدایت و فیض الهی هستند. "ولی الله" ترجمان کمال و هدایت بشر است . با این تعریف است که رسالت ولایت بر صورت ظاهری آن اولویت میابد. منجی موعود از آنجا که به ثمر رساننده این رسالت عظیم است ، در نقطه عطف توجهات و علایق ما قرار میگیرد، نه از جنبه ظاهریش .

به چه دلیل ما مشتاق زیارت ایشانیم؟ یا اگر قرار است تحولی در ما رخ ندهد دیدن ظاهر و قیافه ایشان چه معنی میدهد؟ وقتی ایشان را ببینیم ولی درکشان نکنیم ،گوئی که ندیدیمشان.

یکی از ترفند های شبکه منفی در طول تاریخ همواره این بوده که ، عشق به حقیقت را تبدیل به عشق به صورت کند. نقطه عطف توجهات از عشق به حقیقت اولیا الله که ریشه آن در علاقه مندی به کمال و عشق به الله است کمرنگ شده و عشق به صورت و ظاهر برآن اولویت یافته. یعنی اولیاالله که رسالتشان بردن ما از ظاهر به باطن بوده به اسم خودشان خلاف رسالتشان عمل کرده ایم؟

آمادگی برای ظهور - استاد محمد علی طاهری‬

۱۳۹۳ آبان ۶, سه‌شنبه

‫اصل وحدت راه

آشنایی با شعور کیهانی و مشاهده عملی نحوه کار این هوشمندی و تحولات خارق العاده پیش آمده ناشی از اتصال و ارتباط با آن و انجام فعالیت‌های مثبت و انسانی در این رابطه، ما را هر روز بیشتر از پیش با این پدیده عجیب و شگفت انگیز الهی، آشنا ساخته و به درک وحدت حاکم بر جهان هستی، نزدیکتر ساخته است. همان وحدتی که همه اجزا ء جهان هستی را به یکدیگر پیوند داده و ندای تن واحده بودن آن را، به گوش جان‌های بیدار و آگاه، در هر لحظه فریاد می‌زند:

این همه عکس می و نقش مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقی است، که در جام افتاد

(حافظ)
پیامی که ما به فراتر از مرزهای تفکرات و اندیشه‌های انسانی هدایت نموده و در بالاترین مرتبه فکری و بینشی قرار داده و به این فراز و مرتبه از آگاهی رسانیده است که نه تنها بنی آدم اعضای یک پیکرند بلکه:

جهان هستی همه، یک پیکر است که در آفرینش، ز یک گوهر است

۱۳۹۳ مهر ۲۹, سه‌شنبه

‫مقام صالح

در زندگي زميني، مقام صالح ، بالاترين مقامي است كه انسان مي تواند به آن برسد و عملو الصالحات به كليه ي اعمالي

اطلاق مي شود كه انسان را به اين مصالحه نزديك مي سازد.

صالح كسي است كه به صلح رسيده و اين مصالحه عبارت است از :

- صلح نسبت به خود

- صلح نسبت به جهان هستي

- صلح نسبت به خدا

- صلح نسبت به ديگران

و در واقع صلح با ديگران ، سخت ترين بخش اين مصالحه محسوب شده است.

برگرفته از كتاب عرفان كيهاني(حلقه)

محمد علي طاهري


۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

‫قانون ارتباط انسان با خدا:

اصل: هنگامی که انسان از خداوند درخواستی داشته باشد، به طور مستقیم از خدا در خواست می کند.
ایاک نستعین
فقط (مطلقا) از تو کمک می جوییم(فاتحه-5)
قُل انَّما انا بَشر مثلکم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلهکُم اِله واحد فاستقیموا اِلیه و استغفروهُ و ویل للمشرکین (فصلت-6)
بگو: من بشری هستم مثل شما که به من وحی می شود، خدای شما خدایی است یگانه، پس مستقیم به سوی او بروید و از او استغفار بطلبید و وای بر مشرکین (کسانی که "فاستقیموا الیه" را نقض می کنند)
اما پاسخ درخواست انسان از طریق هوشمندی الهی و یا به طور قراردادی از طریق شبکه ی شعور کیهانی پاسخ داده خواهد:
و ما کان لبّشرٍ اّن یُکّلِمهُ الله اِلا و حیاً اَو یُرسِلَ رَسُولاً فیُوحی بِاذنه...(شوری-51)
و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن بگوید جز{از راه} وحی یا رسولی بفرستد که به اجازه ی او وحی کند...
و هیچ انسانی از این قاعده مستثنا نیست، پس نام انسان به هرکس اطلاق شود، باید مطابق نمودار زیر در جای گاه خود قرار بگیرد و همچنین اگر نام انسان از روی کسی برداشته شود، دیگر در این زمره ی تلقی نشده و کمال او از صورت انسانی خارج می شود و دیگر در چارچوب کمال و تعالی که در مورد انسان ها صدق می کند، قابل بحث و بررسی نخواهد بود و می یابد به عنوان موجودی غیر از انسان تلقی گردد، در غیر صورت گذشته از نقض آیه های شریفه فوق، عدالت الهی را نیز مبنی بر برابری همه ی انسان ها در مقابل خداوند سوال می برد.

در مسایل آسمانی (معنوی)، تسلیم و در مسایل زمینی (دنیوی) تلاش عوامل تعیین کننده ی باشند و مسایل زمینی خود نیز تابع جبر و اختیار هستند.
به طور کلی، جبر عاملی است که جهان دو قطبی را غیر قابل محاسبه نموده و به فلسفه ی حرکت انسان معنا داده است. در غیر این صورت همه ی اتفاقات قابل محاسبه و پیش بینی می شد و دیگر نیازی به تصمیم گیری و اختیار انسان نبوده، لذا حرکت انسان به طور کامل بی معنی شده و فلسفه ی خلقت انسان پوچ و بیهوده می گردید.
در عرفان حلقه، عوامل انسانی، کلیه ی خصوصیات فردی، شرایط جغرافیایی و اقلیمی، امکانات و توان های فردی و ... نقشی در اتصال و دریافت های ماورایی ندارند.
- جنسیت، سن، ملیت، استعداد، سواد، معلومات، تفکرات، اعتقادات، تجارب عرفانی، و ...
- ریاضت، ورزش، نوع تغذیه، و ...
- سعی، کوشش، تلاش، اراده، تقلا، و...
- تخیل و تصور و تجسم، ذکر و مانترا، نماد و سمبل، تلقین و تکرار، تمرکز و...
- نوع تیپ ساختاری فرد مانند تیپ دموی، صفر اوی، سوداوی، بلغمی و یا تیپ های کافا، واتا، و پیتا و...
(برگرفته از کتاب انسان از منظری دیگر اثری از استاد محمد علی طاهری‬

۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

شبکه های مثبت و منفی و قانون بازتاب

هر انساني در هر لحظه، داراي بازتابي وجودي مي باشد كه نتيجه پندار و گفتار و كردار او مي باشد و مي تواند مثبت و با منفي باشد. اين بازتاب به عالم بالا انعكاس پيدا نموده و پس از عبور از يك فيلتر كه بازتاب را با وسع آن فرد قياس نموده (لا يكلف الله نفساً الا وسعها – 286-2) ، پاسخي مثبت و يا منفي براي آن در نظر گرفته و به شبكه هاي مثبت و منفي ارجاع مي نمايند و شبكه ها نيز بازتاب را روي فرد پياده مي كنند. عكس العمل اين بازتاب يا تشديدي را براي فرد ايجاد مي كند و يا آگاهي مثبت و منفي براي او ايجاد كرده و باعث هدايت و گمراهي فرد مي شود. بنابر اين انساني كه خسيس است احتمال اينكه خسيستر بشود خيلي بيشتر است تا اينكه خساست او كمتر بشود و يا اينكه انتظار مي رود كه آدم بدجنس، بد جنس تر بشود و آدم آگاه ، آگاه تر. لذا در قانون بازتاب نحوه آنچه كه گفته ميشود" يهدي من يشاء و يضل من يشاء" فهميده مي شود كه بر چه اساسي از بالا ترتيب هدايت و يا گمراه شدن انسان داده مي شود و چگونه بر انسان شيطان گمارده مي شود:
(و مَن يَغشُ عَن ذِكر الرَحمَن نُقيَض لَهُ شَيطاناً فَهوَ لَهُ قرين)(الزخرف:36)

. آگاهي در جهت رسيدن به شناخت،
كسب دانش قدرتنمايي، خود نمايي،
فهم و درك كمال و پي بردن به فلسفه
تفوق و برتري نسبت به ديگران و
خلقت و راز آفرينش و ارزش وجودي خود
رسيدن به منافع شخصي و اهداف دنيوي

آگاهي در جهت مثبت آگاهي در جهت منفي
شناخت، فهم و درك كمال: چگونگي رسيدن به قدرت:
درك وحدت جهان هستي قدرت نفوذ در ديگران
درك اناالحق قدرت فكر خواني
درك حضور قدرت ديدن آينده
درك جمال يار قدرت شخصيت خواني
درك هدفمندي خلقت ...................
................
همانگونه كه در تقسيم فوق ديده مي شود، بسياري از قدرت هايي كه انسان به آنها دل بسته و شديداً به دنبال آنها مي باشد و براي بدست آوردنش سالعا وقت سپري مي كند، همگي اهدايي شبكه منفي مي باشند و شبكه مثبت محال است كه حتي يكي از آنها را د راختيار شخصي بگذارد، زيرا نقض كننده ستارالعيوب بودن ، عدالت الهي و ... مي باشند. به هر حال شبكه مثبت فقط آگاهي هاي كمال را در اختيار انسان مي گذارد و نه چيز ديگري را.
*** آگاهي هاي شبكه منفي از طريق موجودات غير ارگانيك(جن و كالبد ذهني(همان روح)) صورت مي گيرد و به ازاي هر اطلاعاتي كه به انسان مي دهد بيشمار چيزي مي خواهد به عنوان مثال اگر وارد زندگي خصوصي فال گير ها، دعا نويس ها و... بشيم كاماً اين موضوع را درك و لمس مي كنيم***‬

۱۳۹۳ مهر ۹, چهارشنبه

رابطه ی حرکت عرفانی با شریعت و حقیقت

در حرکت عرفانی، مسیر و طریقتی وجود دارد که با راهکار خاصی می توان آن را طی کرد. پیش از این که این راهکار، تحت عنوان «اساس حرکت » مورد بررسی قرار گیرد، لازم است که نقطه ی آغاز طریقت و نسبت طریقت با حقیقت و شریعت شناخته شود.
برای اینکه انسان در گذران زندگی غیر عرفانی خود، متحول شود و بر مسیر زندگی خود، جهت کمال ببخشد، محرکی لازم است. این محرک، به انسانی که به روزمرگی عادت داشته است، بیداری می بخشد و از آن به بعد، افق جدید و ارزشمندی بر زندگی او می گشاید. یعنی انسان با رسیدن به این بیداری، در طریقت (عرفانی) گام می گذارد.
این محرک می تواند هریک از «طبیعت » ،«شریعت » و «حقیقت » باشد:
1 - طبیعت: جهان هستی، کتاب آیات آشکار الهی است. از میان این آیات، آیاتی که در دسترس هر فرد عادی است و می تواند توجه و تفکر او را برانگیزد، آیاتی مربوط به جهانی است که اکنون در آن به سر می بریم و به طور نسبی به آن شناخت داریم. وجود هر تجلی از تجلیات خداوند که در معرض توجه و تفکر انسان قرار گیرد، می تواند انگیزه ی برقراری ارتباط با خالق آن پدیده و یافتن فلسفه ی خلقت و جایگاه انسان در هستی باشد.
به عبارت دیگر، توجه به پیچیدگی های آفرینش هر آفریده و ارتباط آن با سایر آفریدگان و مطرح شدن معمای چرایی خلقت، عامل افزایش پرسشها و کششهایی است که انسان را به ارتباط با مبدأ خلقت فرا می خواند و به میزان اشتیاقش، او را از نتیجه ی این اتصال برخوردار می کند. به این ترتیب، طبیعت می تواند عامل محرکی برای پیمودن طریقت عرفانی واقع شود.
2 - شریعت: شکل گیری و رشدیابی انسان در مسیر کمال مستلزم در پیش گرفتن راه و روشها و رعایت فرامینی است که آفریننده ی او از طریق هزاران پیامبر و رهبر آسمانی در اختیار وی گذاشته، به آن تأکید کرده است. بی شک، طرح عظیم الهی در آفرینش انسان، بدون وجود پیامهای این پیام آوران، طرح نتیجه بخشی نبود.
بنابراین، ادیان و رمزگشایی از رموز آنها دارای اهمیتی ویژه است. هر دینی دارای دو بعد ظاهری و باطنی است که ظاهر آن را «شریعت » می گوییم. به طور معمول، هر انسانی پیش از آنکه به باطن دین راه یابد، با ظاهر آن یعنی شریعت مواجه می شود. شریعت می تواند انگیزهای برای راهیابی به باطن دین باشد. در هر صورت، شریعت محرکی برای قدم گذاشتن در طریقت عرفانی است. حتی ممکن است کسی که از دین خاصی تبعیت نمی کند، در مواجهه با یک مراسم مذهبی، به یک بیداری معنوی برسد. این در صورتی است که آن مراسم او را به تفکر وا دارد و تمایل او را به برخورداری از آثار باطنی آن بر انگیزد.
3 - حقیقت: حقیقت هر چیزی فلسفه ی وجودی و یا چرایی و چگونگی آن است. به بیان دیگر، وجه پنهان هر چیز یا غیب وجود آن، «حقیقت » آن به شمار م یرود. تنها راه دستیابی به حقایق، دریافت وحی و الهام است. حتی برای کسی که هنوز قدم در مسیر عرفان نگذاشته است، امکان دریافت الهام وجود دارد. برای چنین فردی، الهام می تواند محرک مهمی برای آغاز طریقت عرفانی باشد.
در صورتی که محرک بیداری عرفانی، انسان را به تأمل و تفکر وا دارد و او را به سیری عقلانی بکشاند، طوری که در نهایت به تجربه ی ادراک و اشراق (بر پله ی عشق) منجر شود و یا در صورتی که عامل این بیداری خود ادراک و اشراق باشد (که هم سیر عقلانی به دنبال دارد و هم سلوک عاشقانه را تقویت می کند) به سالک و سیر کننده، «عاشق سالک » می گوییم. عاشق سالک کسی است که تحت کششی آسمانی عرفان را تجربه می کند و هدایت مرحله به مرحله ی او در طریقت عرفانی، فقط از طریق دریافت آگاهی (بر پله ی عشق) انجام می شود؛ نه به کمک مرشد و راهنمای دیگری که این وظیفه را به عهده داشته باشد.
اما در صورتی که یک عاشق سالک، به معرفت و شرایطی برسد که بتواند مرحله به مرحله، دعوت کننده ی کسی به طریقت باشد و او را به تجربه ی ارتباط با خداوند برساند، برای این نفر دوم، نوعی تعالی درونی ایجاد خواهد شد که در هر مرحله، مراتبی از ادراک و اشراق را هم به دنبال خواهد داشت.
به چنین سالک و سیر کننده ای «سالک عاشق » می گوییم. وجود انواع مختلفی از سالکان عاشق و عاشقان سالک نشان می دهد که نحوه ی ورود افراد به دنیای عرفان یکسان نیست. با این حال، قواعد مشترکی در سیر و سلوک همه ی آنها وجود دارد. از جمله اینکه ورود به طریقت، هم عامل برخورداری از حقیقت و هم عامل بهره مندی از شریعت است. یعنی در حرکت رو به جلو، همواره انوار حقیقت و کاربرد شریعت بیشتر آشکار می شود.
همچنین، در بستر «طریقت »، شریعت و حقیقت به گره گشایی از یکدیگر کمک می کنند و رابطه ی دو طرفه ی میان آنها چنان تقویت می شود که در مرحله ای از حرکت عرفانی، طریقت، شریعت و حقیقت به طور کامل بر هم منطبق می شوند. این رابطه در شکل زیر نشان داده شده است.‬