۱۳۹۳ مهر ۹, چهارشنبه

رابطه ی حرکت عرفانی با شریعت و حقیقت

در حرکت عرفانی، مسیر و طریقتی وجود دارد که با راهکار خاصی می توان آن را طی کرد. پیش از این که این راهکار، تحت عنوان «اساس حرکت » مورد بررسی قرار گیرد، لازم است که نقطه ی آغاز طریقت و نسبت طریقت با حقیقت و شریعت شناخته شود.
برای اینکه انسان در گذران زندگی غیر عرفانی خود، متحول شود و بر مسیر زندگی خود، جهت کمال ببخشد، محرکی لازم است. این محرک، به انسانی که به روزمرگی عادت داشته است، بیداری می بخشد و از آن به بعد، افق جدید و ارزشمندی بر زندگی او می گشاید. یعنی انسان با رسیدن به این بیداری، در طریقت (عرفانی) گام می گذارد.
این محرک می تواند هریک از «طبیعت » ،«شریعت » و «حقیقت » باشد:
1 - طبیعت: جهان هستی، کتاب آیات آشکار الهی است. از میان این آیات، آیاتی که در دسترس هر فرد عادی است و می تواند توجه و تفکر او را برانگیزد، آیاتی مربوط به جهانی است که اکنون در آن به سر می بریم و به طور نسبی به آن شناخت داریم. وجود هر تجلی از تجلیات خداوند که در معرض توجه و تفکر انسان قرار گیرد، می تواند انگیزه ی برقراری ارتباط با خالق آن پدیده و یافتن فلسفه ی خلقت و جایگاه انسان در هستی باشد.
به عبارت دیگر، توجه به پیچیدگی های آفرینش هر آفریده و ارتباط آن با سایر آفریدگان و مطرح شدن معمای چرایی خلقت، عامل افزایش پرسشها و کششهایی است که انسان را به ارتباط با مبدأ خلقت فرا می خواند و به میزان اشتیاقش، او را از نتیجه ی این اتصال برخوردار می کند. به این ترتیب، طبیعت می تواند عامل محرکی برای پیمودن طریقت عرفانی واقع شود.
2 - شریعت: شکل گیری و رشدیابی انسان در مسیر کمال مستلزم در پیش گرفتن راه و روشها و رعایت فرامینی است که آفریننده ی او از طریق هزاران پیامبر و رهبر آسمانی در اختیار وی گذاشته، به آن تأکید کرده است. بی شک، طرح عظیم الهی در آفرینش انسان، بدون وجود پیامهای این پیام آوران، طرح نتیجه بخشی نبود.
بنابراین، ادیان و رمزگشایی از رموز آنها دارای اهمیتی ویژه است. هر دینی دارای دو بعد ظاهری و باطنی است که ظاهر آن را «شریعت » می گوییم. به طور معمول، هر انسانی پیش از آنکه به باطن دین راه یابد، با ظاهر آن یعنی شریعت مواجه می شود. شریعت می تواند انگیزهای برای راهیابی به باطن دین باشد. در هر صورت، شریعت محرکی برای قدم گذاشتن در طریقت عرفانی است. حتی ممکن است کسی که از دین خاصی تبعیت نمی کند، در مواجهه با یک مراسم مذهبی، به یک بیداری معنوی برسد. این در صورتی است که آن مراسم او را به تفکر وا دارد و تمایل او را به برخورداری از آثار باطنی آن بر انگیزد.
3 - حقیقت: حقیقت هر چیزی فلسفه ی وجودی و یا چرایی و چگونگی آن است. به بیان دیگر، وجه پنهان هر چیز یا غیب وجود آن، «حقیقت » آن به شمار م یرود. تنها راه دستیابی به حقایق، دریافت وحی و الهام است. حتی برای کسی که هنوز قدم در مسیر عرفان نگذاشته است، امکان دریافت الهام وجود دارد. برای چنین فردی، الهام می تواند محرک مهمی برای آغاز طریقت عرفانی باشد.
در صورتی که محرک بیداری عرفانی، انسان را به تأمل و تفکر وا دارد و او را به سیری عقلانی بکشاند، طوری که در نهایت به تجربه ی ادراک و اشراق (بر پله ی عشق) منجر شود و یا در صورتی که عامل این بیداری خود ادراک و اشراق باشد (که هم سیر عقلانی به دنبال دارد و هم سلوک عاشقانه را تقویت می کند) به سالک و سیر کننده، «عاشق سالک » می گوییم. عاشق سالک کسی است که تحت کششی آسمانی عرفان را تجربه می کند و هدایت مرحله به مرحله ی او در طریقت عرفانی، فقط از طریق دریافت آگاهی (بر پله ی عشق) انجام می شود؛ نه به کمک مرشد و راهنمای دیگری که این وظیفه را به عهده داشته باشد.
اما در صورتی که یک عاشق سالک، به معرفت و شرایطی برسد که بتواند مرحله به مرحله، دعوت کننده ی کسی به طریقت باشد و او را به تجربه ی ارتباط با خداوند برساند، برای این نفر دوم، نوعی تعالی درونی ایجاد خواهد شد که در هر مرحله، مراتبی از ادراک و اشراق را هم به دنبال خواهد داشت.
به چنین سالک و سیر کننده ای «سالک عاشق » می گوییم. وجود انواع مختلفی از سالکان عاشق و عاشقان سالک نشان می دهد که نحوه ی ورود افراد به دنیای عرفان یکسان نیست. با این حال، قواعد مشترکی در سیر و سلوک همه ی آنها وجود دارد. از جمله اینکه ورود به طریقت، هم عامل برخورداری از حقیقت و هم عامل بهره مندی از شریعت است. یعنی در حرکت رو به جلو، همواره انوار حقیقت و کاربرد شریعت بیشتر آشکار می شود.
همچنین، در بستر «طریقت »، شریعت و حقیقت به گره گشایی از یکدیگر کمک می کنند و رابطه ی دو طرفه ی میان آنها چنان تقویت می شود که در مرحله ای از حرکت عرفانی، طریقت، شریعت و حقیقت به طور کامل بر هم منطبق می شوند. این رابطه در شکل زیر نشان داده شده است.‬

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر