۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

از دانستگی تا تجربه

آن طور که من میفهمم ما در بهشت ناآگاهی نیز آگاهیم ، مسئله سر آشکار شدن این ، آگاهیست ، اینکه گفته میشود از بهشت ناآگاهی است که به سمت بهشت آگاهیست ، در واقع ما از اول میدانیم که عادل ، رحمان و رحیم هستیم ، منتها دانستن با تجربه کردن دو طیف متفاوتی هستند 

، بنابراین در عالم بالا میدانیم و در عالم پایین تجربه میکنیم برای مثال در عالم بالا میدانیم که فردا برای تک تک ما چه اتفاقی افتاده است و در عالم پایین تجربه میکنیم که چه اتفاقی می افتد ولی در عالم بالا میدانیم که چرا این اتفاق افتاده است ولی در عالم پایین نمیدانیم قضیه از چه قرار است بنابراین اگر تجربه عالم پایین با دانستگی عالم بالا به وحدت برسد این میشود همان آشکارسازی عالم بالا به عنوان اصل و چرایی وجود در تجربه عالم پایین که دیگر نه عالم بالا معنایی خواهد داشت و نه عالم پایین و زندگی در جریان اصلیش خواهد بود شما مفهوم زمان حال را بیشتر لمس خواهید کرد.

میتوان چنین نیز گفت ما وقتی از عالم بالا جدا میشویم در واقع فقط از دانستگی خود(هوشمندی) جدا شدیم و در عالم پایین دانستگی ما (هوشمندی) به عنوان بستر حرکت ما ، مربی ما ، همان صفت پروردگار ما ، که ما آن دانستگی را در امکان تجربه کردن می یابیم .

یک مثال کلی بزنم ، مثل این میماند که ما خانه ای را بسازیم و اینکه قابلیت ساختن آن خانه یک مسئله و همچنین برای چه هدفی آنرا میسازیم نیز خود مسئله دیگر است لذا در ابتدا طبق دانش خود ما ، آن خانه را میسازیم و هنگامی که وارد آن خانه میشویم نه بنایی را میدانیم و نه اینکه چرا این خانه وجود دارد را ، و ما در پی جمع کردن نان و میوه در یخچال هستیم بدون اینکه بدانیم چرا در آن خانه هستیم ، به نظر شما خنده دار نیست بنابراین ما یک هدف حقیقی داریم که در اینجا غافل از آن و هدف های ما غیر از آن انگیزش چرایی وجود خانه ، کاذب هستند .

میتوان اهمیت سنسورهای فراذهنی را در اینجا بدانیم که از اول به صورت بالقوه تعبیه شده اند چرا که بتوانیم با دانستگی روز اولمان در غالب تجربه آنرا بیابیم دوستان عزیزم شاهد باشیم تا یادآوری شود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر