۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

معنای ذکر:

ذکر در لغت یعنی «حضور»، «حفظ کردن». ابی هلال العسکری در معنای ذکر میگوید: الذکرُ: حضور المعنی فی النفسِ». دانشمندان و عارفان و لغتشناسان فراوان دیگری هم همین معنا را بیان نموده اند از جمله: 
الذکرُ الحضور الذی هو ضدّ الغفلة»: ذکر حضور در برابر غفلت است.
«الذکرُ حضورٌ یورثُ الشهودَ و الفتحَ(= الکشف) و هو القرآن»: ذکر حضوری است که مشاهده و مکاشفه را به ارث میگذارد. فإنّه تعالی جلیسُ مَن ذَکَره و الجلیسُ مشهودٌ للذاکرِ و متی لَم یُشاهِد الذاکرُ الحقَ الذی هو جلیسُهُ فلیس بذاکرٍ.(فصوص الحکم ابن عربی) خداوند همنشین کسی است که ذاکر او گردد و همنشین مورد مشاهدۀ ذاکر قرار میگیرد. و هر وقت ذاکر خداوند را که با او همنشین است مشاهده نکند ذاکر نیست.
بنابراین ذکر یعنی حضور. اما حضور چی؟ یکی طالب حضور چیزی است و یکی هم به دنبال اون حاضر میشه. طالب همون ذاکره و اونی که حاضره همون مذکوره. یعنی ما میشیم ذاکر و خدا میشه مذکور. پس اونی که در ما حاضر میشه خداست لذا اگر ما حاضر شدن خدا را طلب کردیم و به دنبال اون حضور او را احساس کردیم میشیم اهل ذکر.
برای همینه که در فلسفه و حکمت از قوۀ ذاکره یا حافظه سخن به میان اومده. یعنی ما همینکه اراده کردیم خدا در ما حاضر بشه یکدفعه حضورش را حس خواهیم کرد. در واقع او همیشه حاضره فقط نیاز است که ما اختیار کنیم و بخواهیم! این حضور به صورت علمی است لذا در فلسفه بهش میگن «علم حضوری» یعنی این علم از بیرون نیست که کسب کرده باشیم عین وجود خود ما میشه. لذا عالم با معلوم و ذاکر با مذکور و حاسّ با محسوس متحد میشه. با عمل ذکر یک نرم افزاری در ما اکتیو میشه و برای همین هم میتونیم حسش کنیم و الاّ بدون سنسورهای فراذهنی یا همون حواس باطنی در فلسفه و عرفان امکان نداشت به حس حضور برسیم.
اینجا عطار بزرگ میفرماید: ذکر من زبانی و ظاهری بود و فکر میکردم اهل ذکر هستم از وقتی به خاموشی در ذهنیت و زبان و حرکات و سکنات رسیدم متوجه شدم که اصلا همین ذکر من حجاب من بوده و باید از این ذکرهای زبانی رها میشدم و خاموش میگشتم تا به حقیقت میرسیدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر