۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

تطبیق تعالیم عرفان حلقه با ...(بخش 6/ دوقطبی و روح القدس):

موضوع عدم یا ذات الهی و نیز واحدیت یا صفات الهی را در فلسفۀ مشاء که بزرگان آن فارابی و ابن سینا هستند و در فلسفۀ اشراق(شیخ شهاب الدین سهروردی) نیز بوضوح می توانیم ببینیم. در فلسفۀ مشّاء مثلا فارابی و ابن سینا به دنبال ارسطو و دیگر حکمای یونانی به ارائۀ مبحث عقول و نفوس و افلاک پرداخته اند. با اینکه فارابی در این تقسیمبندی که مشهور به بحث عقول عشره شده نفوس را مستقلا ذکر نکرده اما از وجود نفوس افلاک غافل نبوده.
در این نظریه عقول عشره یا عقلهای دهگانه(شامل عقل اول و 9 عقل دیگر) از نظر بنده معادل همان جهان تکقطبی(پیدایش عقل و کلیات عقل) است و نفوس معادل جزئیات عقول در جهان تکقطبی است. در واقع عقول و نفوس مجموعا معادل جهان تکقطبی یا همان واحدیت و صفات الهی است. افلاک هم معادل جهانهای ان.قطبی است که حاصل نفوس فلکی اند.. فلاسفۀ مشاء صریحا اشاره میکنند که عقل اول اولین مخلوق خداست که خدای عقل اول می شود معادل همان عدم و ذات الهی.
شیخ اشراق هم در فلسفۀ خود نورالانوار را ذات الهی معرفی میکند که اولین بار «نور اقرب» از آن تجلی میکند. این نور اقرب همان عقل اول است. او کلیات عقول را که جزو جهان تکقطبی و واحدیت محسوب می شود «انوار قاهره» می نامد. از انوار قاهره است که عقل فعال یا همان روح القدس ظهور میکند و اقدام به ایجاد غواسق فلکیه(اجرام فلکی) یعنی همان عالمها مینماید.
پس می بینیم اینجا هم موضوع ذات الهی و صفات الهی و افعال الهی مورد بحث و مدّ نظر بوده است. در واقع فلسفۀ مشاء موضوع ذات و صفات و افعال(عدم، تکقطبی، ان.قطبی) را با استفاده از تعابیر «عقول و نفوس و افلاک» و فلسفۀ اشراق با تعابیر «نور و انوار و فلک» مطرح میکند.
یکی از مباحث بسیار مهم در هر دو فلسفه مبحث عقل فعال یا عقل دهم یا همان روح القدس و جبرئیل است. هر دو فلسفه صریحا بیان کرده اند که عقل فعال یا همان شعور الهی خالق ماده و انرژی است. برای همین هم برای روح القدس یا عقل دهم صفاتی و القابی بر شمرده اند که این امر را اثبات میکند که البته نیاز به اثبات ما هم نیست چون کسی اگر به الفبای فلسفه آشنا باشد یقینا این موضوع را می داند اما برای اینکه شبهه و تردیدی در این زمینه نماند در یک تصویری همۀ معادلهای موجود در فلسفه و عرفان و قرآن و ادبیات را درج نموده ام که در بخش 7 خواهیم دید.
«روح» از نظر من در همه آیات قرآن به معنای «علم» است اما نه این علمی که ما در مدارس و دانشگاهها کسب میکنیم بلکه علم الهی که از راه مشاهده و اتصال افاضه می شود. و به همین دلیل است که فلاسفه و متکلمان اظهار میکنند که خداوند جهان هستی را از علم خود آفریده است نه از قدرت خود. قدرت و صفات دیگر کمک کننده اند و علت اصلی خلقت علم الهی است. وقتی علم الهی خالق هستی و ماده و انرژی باشد میتوانیم نتیجه بگیریم که چون علم کلمات را ایجاد میکند پس مخلوقات خداوند هم کلمات او هستند: و کلمة الله هی العلیاء. به همین دلیل است که در قرآن کریم مخلوقات الهی را کلمات و مجموعه آنها را آیات و کتاب مبین نامیده زیرا که کتاب هم از کلمات تشکیل می گردد.
پس روح یعنی علم و روح الهی یعنی علم الهی، آگاهی الهی، شعور الهی. روح الله هم یعنی علم الله و روح القدس هم یعنی علم قدسی یا همان شعور قدسی و الهی. لذا این شعور قدسی الهی است که کلمات الهی را می آفریند. ایجاد حرکت میکند و از طریق حرکت ماده و انرژی را خلق میکند. در فلسفه و کلام اسلامی روح القدس را واهب الصور یعنی خالق صورتها نام گذاشته اند چون معتقد اند اصل «صورت» است نه «ماده». صورت که باشد ماده هم هست. همانطور که امروزه موج را اصل میدانند نه ذره را.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر